جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر حمیدرضا بزرگی (دریا )
آخرین اشعار ناب حمیدرضا بزرگی (دریا )
|
هر روز ...
هر گاه ...
گمگشته ترین مرد زمان را
آیینه چنین خواند سلامی
شاید که کنم من ...صوتی
به گلو رانم و برقی ...
به نگاهم
بگویم که منم من ...
عاشقترین مرد زمانه
من نکنم بحث
نشوم مات کرانه ..
که منم من ، عاشق ترین مرد زمانه
همان کولی سرگشته و لولی ز نشانه
که همه عمر غریب است و
به غربت شده آتش
و از دست فلک زار زند
هردم و هر روز ...
شود روی تو معشوق ازل را به نشانه
ندارد ز اجل تیر وصالت به کمانه ..
امید شود ...روئیت رویت
به خدایی که شود دست مدد
بر دل و بر جان مریضش...
شاید که کند
مرهم زخم بدنم را...
ببریدن و بردن ...مرا...
از همه آفاق بهانه
دیگر چه بگویم که غم دل زیاد است
کوه است به قلبم بنشسته
دور است ز من ...دور ...
ولی در دل و در جان
خدایا ....صبوری
مرهم ز کسی جز خود الله نیاید
که دگر تاب ندارم
یا رب
تو خدایا
مددی ده که دل یار شکسته
اندوه ببین در دل من هلهله بسته
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سروده ای زیبا با آهنگ نیمایی دلنشین