يکشنبه ۲ دی
تا لحظه ی آخر... شعری از پوریا بیگی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵ ۱۰:۰۱ شماره ثبت ۵۰۵۳۹
بازدید : ۵۹۷ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب پوریا بیگی
|
یک پیچ بالاتر دقیقاً جنب نانوایی
نزدیک آهنگر دقیقاً جنب نانوایی
اطراف مسجد، سمت تقوای کبوترها
یک خانه ی مرمر دقیقاً جنب نانوایی
یک زن که چایش را همیشه تلخ می نوشد
هر عصر بغض آور دقیقاً جنب نانوایی
هی آب و جارو می زند ایوان و کاشی را
با چادری بر سر دقیقاً جنب نانوایی
اسپند می ریزد بر آتش؛ چشم بد دور است
با نام پیغمبر(ص) دقیقاً جنب نانوایی
حالا تصور کن کسی را چشم در راهی...
عمری کنار در دقیقاً جنب نانوایی
آن هم کسی که عمر خود را نذر او کردی
تا لحظه ی آخر دقیقاً جنب نانوایی
یادش نمی آید ولی در نیمه ی پاییز
بی تاب و ناباور دقیقاً جنب نانوایی
شیر جوانش را شبی بوسید و راهی کرد
با ذکر یا حیدر(ع) دقیقاً جنب نانوایی
تَق تَق تَتَق تَق تَتَق: -آقا بفرمائید؟!
تسبیح و انگشتر دقیقاً جنب نانوایی
دیگر بسنده می کند مادر به عکسی با –
-یک مشت خاکستر دقیقاً جنب نانوایی
پوریا بیگی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.