پنجشنبه ۶ دی
آی درد بی دردی گرفته! شعری از علی اسماعیلی
از دفتر دل عالم نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۵ ۱۳:۵۷ شماره ثبت ۵۰۲۴۶
بازدید : ۴۸۳ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب علی اسماعیلی
|
گه می شوی آماج تیری از زمانه
تیری که دارد از خودت بسیار نشانه
تیرخودی بر عمق جانت می نشیند
شلیک ز نزدیکست دقیق و ماهرانه
زخم خطرناک و بزرگی دارد این تیر
زخمی که جایش تا همیشه یادمانه
زخمیست جان سوز، داغ و تب دار
انگار وجودت روی یک آتشفشانه
زخمش نه مرهم دارد و نه التیامی
دردش توان را ، در تحمل ناتوانه
گویند که با صبر ، سنگ شود لعل
آیا علاج صبرست با اشک شبانه؟
اما بدان، صبر است علاج ناعلاجها
آنجا که صبر در انتخاب تنها نمانه
درد تو را جز صبر نباشد هیچ گزینه
هوده ندارد صبر و هم اشک روانه
درمانده هستی از علاج درد جانکاه
زین رو تمام تار و پودت در فغانه
آخر تو عادت میکنی با درد جانسوز
چون درد و زخم همواره باتو میهمانه
کم کم وجودت میشود آمیخته بادرد
از تو فقط انبوه درد ، مانده میانه
خود کوه دردی، مهربان درمانگر دی
بر کوه درد، تیری رسد گیرد کمانه
وقتی عقابی تیز چنگ بر تو نشیند
بر پیکرت باشد به سان یک سمانه
در شهر شهره میشوی به مرد بی درد
چون تیر و آن زخم عمیق باشد نهانه
آی درد بی دردی گرفته! مرد بیدرد
این واژگان بر پیکرت چون تازیانه
وقتی علاج درد بی دردیست، آتش
در آتش و دردی چرا پس ناشیانه!
سرریز شو از درد درون، آتشفشان شو
ای کوه درد ، آتش بریز بر هر کرانه
علی اسماعیلی ، ۱۵ اسفند ۹۴
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود
ولی جسارتا موزون بنظر نمی رسد
مثلا مصرع دوم