پنجشنبه ۱۵ آذر
|
دفاتر شعر جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
آخرین اشعار ناب جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
|
آدمی گر غصه نانش نبودی آدمیست
ورنه جز جاندار در پیراهن انسان چیست
عمر آن است خرج گردد در ره اندیشه ای
بشکند آخر درختی کو ندارد ریشه ای
خلق را دیدم همه یا نان یا غم میخورند
گاه نان را خُرد در غم کرده در هم میخورند
آنکه را نان داده دندان درد داده روزگار
نیست زین مجنون کش جبار کمتر انتظار
ای برادر چنته ات خالی مباد از عاشقی
چنته ات خالیست گر بویی نداد از عاشقی
بیستون بسیار باشد تیشه ات گر میبُرد
نان آن باشد که فرهاد تا ابد زان میخورد
نان آن نانی بُوَد هرگز نمیگردد بیات
آب آن آبی بود بعد از ممات آرد حیات
راه کج کن کاروان گر سوی دیشب میرود
رو به فردا هر قدم "فریاد" دیگر میشود
.
پ ن : برخیزیم که خواب به مرگ نچسبد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دروداستادگرامی