یوسف درد دارد!!

سلام و عرض ادب



هزاران درود



دیدگاه ارزنده ی شما درین دلسروده ی گنجور مرا یادآور این دوبیت است :





زندگی زیباست ای زیبا پسند

(مثبت اندیشان) به زیبایی رسند



آن قدَر زیباست این بی بازگشت

کز برایش می توان از جان گذشت

یوسف

قصه ما درد دارد

در ،اتاق, زلیخا ...

برادران و چاقو و عزیز مصر،

کلا ؛

همه با هم او را دوست دارند.

.

و این یوسف،
بهر چشمانت
برای خود چاه می کند.


درود استادعزیزوبزرگوارم
مثل همیشه زیبا وتاثیرگذاربود
تلمیح زیبایی بود ازقصه ی یوسف وزلیخا
با نگاهی متفاوت
مکتب افراغ اندیشه ات برقرارو ماندگار

خوش آمدید به مهمانی افراغ اندیشه های ناب

درود استاد احمدی زاده عزیز و گرامی
بسیار زیبا و شیرین بود
از خوانش آ ن مسرور شدم
دستمریزاد
موفق باشید

سلام استاد احمدی زاده عزیز
خیلی هم قشنگ

درود بر حضرت احمد زاده گرانقدر
آنیخ مااو را که دست از سر یوسف
برنخواهد داشت
شاید یوسف قصه ی شما
آنیخ ما او نداشته باشد خدا کند

درود جناب ملحق
بسيار عالي بود
ببخشيد من فك ميكنم توي تاييد شعرم مشكل پيش اومده
ببخشيد شايدم تا فردا بياد
ممنونم از شما

فقط کاروانی بفرست
سلام و عرض ادب
بسیار زیبا بود بزرگوار
آففففففففففففففففففرین

به کاروان بگوید از کوچه ی ماهم گذر بکند...


سر و سامان من و بی سر و سامانی من
حُسن کنعانی تو مصر پریشانی من
روز و شب فکر تو یک لحظه رهایم نکند
من به زندان توام یا که تو زندانی من؟

آن همه تیغ و ترنجی که به خون غلتیدند
بین عشّاق گواهند به حیرانی من

دیده‌ای یا که شنیدی که بتی دیگر را
می‌پرستیده بتی قدرِ مسلمانی من؟

زده‌ام چوب حراجی به دلم تا ببری
ای گران جانی تو مایه‌ی ارزانی من

خواب نادیده فقط قصد هلاکم داری
کار تعبیر تو افتاده به قربانی من

«زیر شمشیر غمت رقص‌کنان باید رفت»
ای کمر بسته در اندیشه‌ی ویرانی من

می‌درم هر چه حجاب است که شاید بشود
زخم پیراهن تو جامه‌ی عریانی من

شعر از: رضا احسان‌پور


درود برشما و قلمتان سبز

با سلام استاد بسیار عالی

سلام درود استاد بزرگوار

یوسف قصه ما درد دارد..

افراغ اندیشه هایتان همیشه سبز باد

درود بر سید عزیز و استاد بزرگوارم...مرحبا
خواستم عرض کنم مدتی است اشعار شما تاثیر عجیبی در من گذاشته است..دلیلش را نمی دانم اما از نیمایی رها شده ام و بیشتر وقتم را صرف این شیوه ی سرودن میکنم..البته شاید به اندازه ی غزل سرایی مخاطبی نداشته باشد اما افق بی نهایتی دارد و بسیار میتوان نوآور بود در این وادی ..بی نهایت می آموزم در محضرتان
سپاسگزارم و جاوید باشید

درود بر استاد بسیار عزیز و بزرگوار
بسیار عالی بود و دلنواز
و محبتهای بی دریغ و صادقانه ی شما فراموش نشدنیست که همیشه و همیشه به همه مخصوصا تازه کارها در شعر لطف بسیار داشتید
سپاس فراوان

سپاس استاد زیبا سرودی

".......فقط در چاه افتاده ام
کاروانی بفرست"
سلام و عرض ادب استاد و همتبار عزیزم

حال و هوای خاصی داشت این سروده زیبا و دلنشین

......................بژیت هاوری خوشه ویست...............

درودبر استاد بزرگوار و مهربانم

احسنت بر قلم زیبایتان . همیشه از شما درس گرفتم و شاگرد افراغ اندیشه های شما هستم . قلمتان را می ستایم و برایتان آرزوی پیروزی و سربلندی دارم
پاینده باشید

خداقوت استادبزرگوارم..........ممنون برای این همه زیبایی که بما هدیه می کنید .می آموزم در محضر نابتان مهر و شعر

درود بر مدیر مدبّر کاروان ناب "استاد ملحق"
سرودۀ زیباییست حکایت یوسف
چه میشود کرد
یوسف است و کشتگان بسیار دارد
عندلیب همواره خوش منقار دارد

درود بر جناب ملحق
طبق معمول زیبا بود چرا گفته اید که بوی قدیمی دارد بفرمایید برای یا به عشقِ

درود بر حضرت احمدی زاده گرانقدر

درود براستاد گرامی
افراغ اندیشه ی زیبای شما بسیار تاثیر گذاربود
احساس کردم با کمی غم همراه بوده اید


آرزوی دلی همیشه خوش برای شما دارم  

درود بزرگوار زیبا بود

درود استاد همیشه با شعرهای نابتان غافلگیر می شوم

درود هابرشما جناب فکری بزرگوار
زیبا وکوتاه وپراز معنا درمورداحسن القصص پروردگار
دست مریزاد

با سلام استاد بسیار عالی

درود بر شما
کیفور شدم

عالی بود استاد واقعا لذت بردم.

درود بر شما
چه نگاه جالبی
دست مریزاد

سلام به استاد گرامیم
افراغ اندیشه ای ناب را مهمان تان بودم .
بنویسید به مهر

سلام دوست عزیزم_عاالی بود

سلام

درود فراوان گرامی

بسیار زیبا سرودید
قلمتان ماندگار🌷🌷🌷🌷

درود به سید بزرگوار مدیریت محترم
بزرگوار بسیار زیبا ؛ دلنشین با معنا
بی گناهی کم گناهی نیست دربازار عشق
دست حق نکهدار

درود بر شما
زیبا سروده اید
پایدار باشید

درود بر استاد ملحق عزیز
زیبامثل همیشه

یک بوسه ز لوهای تو ار قیمت جونه
هرگز تو تصور مکن او بوسه گرونه
جون دادن و استیدن جون کار لرونه
یالله بده بستون یوبوسه و یو جون
داراب افسر بختیاری
ارادتمندیم استادصحبت از ماچ وملوچ شد فی البداهه شعر داراب افسر بختیاری با عنوان همیلا به ذهنم خطور کرد که تیکه ای ازاون تقدیمتون میشه امیدوارم تو لیور پول اوقات فراغت مارو هم یاد کنید.
یاد آرید ای مهان زین مرغ زار.....یک صبوحی در میان مرغزار
یاد یاران یار را میمون بود ...خاصه کان لیلی و این مجنون بود
گر که ماچی شد نصیبت گم بزن...بیشک آن قسمت تورا بوده لبن
دوستدارشما حقیر فقیر سراپاتقصیر

کاروان عشق در راه ست یوسف برده نیست
بس که تدبیر بلندی دارد او خود کرده نیست

فاش شد در گوشه ی چشم زلیخا راز عشق
در میان عاشق و معشوق ، جای پرده نیست

خام باشد آنچه در افکار عـــــــــــــــاقل می رود
عشق در اندیشه ی فرزانه ها پرورده نیست

عشق یعنی گنج ، در زیر خـــــــم ابروی تـــــو
یوسف آیینه ی روی تـــــــو باد آورده نیست

آدم نادان قضاوت را به ظاهــــــــــــــر می کند
هیچ تخمی در فرآیند عمل بی زرده نیست


(بداهه ای ناقابل تقدیمتان استاد گرامی)



سلام و عرض ارادت محضرتان جناب ملحق عزیز استاد گرانقدر

زیبا سرودید
دل انگیز و شیوا بود

سر بلند باشید

سلام استاد احمدی زاده عزیز
به به
بسیار عالی بود
احسنت به شما برادر
قلمتان نویسا 🌺🌺🌺🌺🌺

سلام بزرگوارا...
دست ودل وقلم مریزاد....
عالی احساس واندیشه را تسخیر کرده اید
....همواره در اوج

با سلام
یوسف
قصه ما درد دارد .....
استاد عزیز

عالی سرودید عاااالی
عااالی

سلام
و در ود بر سید عزیز
زحمات تان ارزشمند و ستودنی است
پاینده باشید
ان شاء الله

عالییییییی