چهارشنبه ۴ مهر
آخرین صبح شعری از مهدی فلاح
از دفتر آرزوها نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۵۱ شماره ثبت ۴۹۵۰۲
بازدید : ۵۱۱ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب مهدی فلاح
|
آخرین صبح و طلوع یک مرد
ساعتی بعد می گردد جسمی سرد
جوخه اعدام ، در انتظار
در صبحگاهی سرد و پُر غبار
چشم های مرد بسته بود
از جان خویش گذشته بود
جوخه ، به زانو حکم تیر
حکم تیری به دستور امیر
اولین شلیک طنین انداز شد
اولین گام جهت پرواز شد
بعد از آن چندین طنین مرگبار
مرد محو شد در غبار
اولین تیر ، آخرین تیر را که زد
حال سربازان خوب بود یا که بد
اولین تیر را همان جلاد زد
با دلی سرمست و شاد زد
آخرین تیر را فرهاد زد
وقتی آن مرد زمین افتاد زد
تیر او بر جان دیوار نشست
اینچنین فرمان داد به انگشت دست
شاعر
........ مهدی فلاح ........
The last morning and the dawn of a man
An hour later the cold body
Execution, pending
In the cold morning mist filled
The man's eyes were closed
Their lives had been
Platoon, kneeling to shoot
Thierry ruling by order of the Emir
The first firing reverberated
The first step was to fly
After several deadly resonance
The man disappeared in the mist
The first shot, the last bullet that struck
However good or bad soldiers
The executioner had fired first
Daly drunk and happy with his
His last arrow F.
When the man fell out
He shot John Wall Meeting
Such ordered to fingers
Poet
........ Mehdi Fallah ........
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.