يکشنبه ۲۷ آبان
این روزها شعری از ابوطالب زارع
از دفتر باران نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۵ ۲۲:۲۰ شماره ثبت ۴۹۴۰۱
بازدید : ۴۱۹ | نظرات : ۱۸
|
آخرین اشعار ناب ابوطالب زارع
|
این روزها
پیری
درون خمیدگی ام قدم می زند
وتشنگی ام را
حواله ی مشک پاره ی چشمم می کند
این روزها
از دهان افتاده
نان
ونیمه ی من
از نگاه تو
و پر و بال آرزوهایم
که حتی تشک خوابم را پر نمی کند
این روزها
دهان می چشم
تلخ می شوم
طعم بی مزگی جا افتاده است
ماست را باید کیسه کرد
این روزها
کارم از لنگیدن گذشته است
زندگی کفش پاره می کند
این روزها
درون حوصله ام جا نمی شوم
و نگاهم
از شکاف لبها یم می گذرد
کسی به شکاف بین ما شک نمی کند
این روزها
نقل خاطره نیست
که زنان بیوه
دختران دم بختی بودند
که ردی از تو در آغوششان گریه می کند
این روزها
عصای سفید
با چشم هایم راه می آید
وپیری
با گریم تازه ای
به مهمانی سایه میرود
سایه ای که پشت دستش
داغ خورشید توست
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
داغ خورشید توست