افسون چشمت

به سکوتم ،به جنونم، به نگاه تو قسم
.
میزنم در یاد تو،به عشق تو،هرشب قدم
.
مستی ام افزون کند افسون چشمت،به یقین
.
هست از سحر تو گر عاقل دیوانه شدم
.
دست رد بر سینه ام زد آن غرور چشم تو
.
بی تو تنها آرزویم سفری سوی عدم
.
می رسد روزی شود چشم و نگاهت مال من؟
.
بشوم چشم و چراغت؟آرزویی مبهم

تا نفس باشد و احساسی و اندک جانی
.
می سرایم از رخت صد برگ ها با این قلم
.
بی تو سامان دلم،گشته سپیده بی فروغ
.
در سکوتم ،در جنونم،به نگاه تو قسم
***************************************
پ ن:اگر قافیه درست و حسابی ندارد،
عرض معذرت از حضورتان!
اولین تجربه ام بوده در دنیای شعر و ارزشش
برایم خاطره است تا اثر فرضا هنری!!!