جمعه ۲ آذر
ورای مکنت شعری از نیما اسکندری
از دفتر شعرناب نوع شعر شعرناب
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱ تير ۱۳۹۵ ۰۴:۴۶ شماره ثبت ۴۸۰۶۹
بازدید : ۵۰۵ | نظرات : ۲
|
آخرین اشعار ناب نیما اسکندری
|
غزلی سرایم امشب ، چو نهایت صراحت
به قلم اجازه دادم که کند به خط جسارت
نفسم شماره افتاد ، تا که نام تو کلام شد
به غریبت ،شکستم، تاکه اغازم سلام شد
مثلت شبیه دردیست، که دوای آن معماست
چه دوای به درد تو نیک، که غمت چنان مهناست
کمر قلم خمیده است، به صلابت مقامت
همه اش همین است، به فدای تو ،امامت
شکرین لبی، که طعمش، به مثال شهد جنت
چه بهای بخشم ای دوست، که تویی ورای مکنت
سببت همان فروغی است، که ز چشم ایزد افتاد
چه غزل ز توسرایم، ز همین فتادن ایستاد
رافتت زبان خلق شد، علتت تمام عالم
تو همان خدایِ خاکی،به شرافت چون آدم
غربتت دلیل مردن،هجرتت شروع مرگ است
چه مثال ناب دادی، که شیعه بر تو برگ است
تو همان درخت اطهر،تو همان عزیز و دلبر
منم آن فتاده بر خاک، تو همان شکوه و سرور
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.