سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        میراث

        شعری از

        علی میرزایی( هیچکاک)

        از دفتر سرگیجه نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۳۰ شماره ثبت ۴۷۸۲۶
          بازدید : ۷۵۲   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی میرزایی( هیچکاک)
        آخرین اشعار ناب علی میرزایی( هیچکاک)


        دَم آخر برسیده است عزیزان دلم

        دور من جمع شوید

        پدر پیر شما رفتنی اَست

        زین سرای پُرِاز رنج و عذاب

        به کجا ؟هیچ نمیداند کس!

        دخترم دست پدر ده تو یکی لیوان آب.

        در دلم مانده دوصد حرف که ناید به زبان

        گویم اینک چندی،گر مجالی بدهد عمر و زمان

        تو خداداد به من گوش بده

        از سر دلسوزی

        گاوها گشنه نمانن روزی

        گوسفندان همگی سیر شوند

        ُبُزک پیر مبادا که شود بی روزی

        مرغها را دریاب،تخمشان را بردار

        بفروش و دُریاب

        تو علی داد کنون نوبت توست

        مزرعه تشنه لب است،لب زخمیش پِیِ همت توست

        آب ده صبح و مسا

        بیل زن خاکش را،تا بروید محصول 

        بِبری آن تا شهر،بازگردانی پول

        و رضا داد ،تو ای سوگلی خوب پدر

        با برادرهایت 

        دست یاری بده و همکاری

        کار آسان گردد گر کنی همیاری
        حرف دیگر کافی است،وقت هم ناکافی است

        کار من گفتن بود

        نگرانم اما

        که نمانید پی مزرعه و گاو و زمین

        و روید از این ده

        پی آن شهر شلوغ

        که در آن نیست بجز همهمه و رنگ ودروغ

        نگرانم اما

        که به یک چشم به هم بر زدنی

        زود تبدیل شوید

        از کشاورز به یک کارگر بی امّید

        و گرفتار به بی پولی و هم فقر شدید

        نگرانم اما

        که بجای سر جالیز نشستن با هم

        سر میدان شهر،بنشینید غریب و بی هم

        پدر پیر شما رفتنی است

        پس بمانید پی میراثش....
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۱:۱۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۵۲
        خندانک خندانک
        محمد علی شیردل
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۰۳
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۰۶
        خندانک خندانک خندانک
        ابومجتبی دامغانی
        چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ ۱۸:۴۰
        سپاس درود بسیار عالی بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4