سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        ترجیع بند (گفتگوی دل)

        شعری از

        احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        از دفتر دلسروده ها نوع شعر ترجیع بند

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۱ خرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۳۷ شماره ثبت ۴۷۷۳۷
          بازدید : ۶۳۱   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        ترجیع بند (گفتگوی دل )
         
        دلا بادلبرت هم گفتگو کن
        زروی عجز روئی سوی او کن
         
        جوابت میدهد از روی رغبت
        تمام آرزویت را از او کن
         
        بزن بوسه بدستش گر توانی
        زبوسیدن تو کسب آبرو کن
         
        اگر دستت رسد یک دم بزلفش
        دوای درد را از تار مو کن
         
        به چشمت اشک آید درگلو بغض
        بریز اشکی رها بغض از گلو کن
         
        من از عشق تو دادم سینه ام چاک
        رخت بنما دمی چاکش رفو کن
        ********************
        رسد گوشت زمعشوقت صدائی
        یقین پایان شده وقت جدائی
         
        بکن شکرش تو با قلبی به پاکی
        نوائی را رسان بر بینوائی
         
        بزن حلقه بدر ؛ در باز گردد
        چه خوش باشد تورا حال گدائی
         
        بدور خانه اش میکن تو گردش
        رسد از گردشت هم خوش صفائی
         
        اگر باشی تو درب خانه اش شب
        بزودی درب بررویت گشائی
         
        من از عشق تو دادم سینه ام چاک
        رخت بنما بده دردم شفائی
        *******************
        بکویش ره ببر، غم را رها کن
        اگر عاشق شدی غوغا بپا کن
         
        زعشقش هم بکن شادی تو بسیار
        برای شادیت مطرب صدا کن
         
        بکن کاری که معشوقت بخواهد
        گرش راضی نبود کارت رها کن
         
        بمقصد ره ؛ بری ثابت قدم باش
        نهال عشق را دردل نشا کن
         
        بکن دل را زکینه همچنان پاک
        دلت را بامحبّت آشنا کن
         
        من از عشق تو دادم سینه ام چاک
        رخت بنما بیا دردم دوا کن
        ********************
        نباشد را ه عشقش هیج پایان
        نگردد هیج سالک هم پشیمان
         
        اشاره چون کنی معشوق بینی
        به ایما میکند هر درد ، درمان
         
        اگر خواهی که یارت باتو باشد
        تو یاری کن به محتاجش فراوان
         
        اگر یک دم کنی سویش اشاره
         بیارد هم تورا درخیل خوبان
         
        تورا خواهد همی وصل تو خواهد
        اگر باشی تو اورا نیز خواهان
         
        من از عشق تو دادم سینه ام چاک
        رخت بنما کنم جانم بقربان
        ********************
        دلت از عشق پر کن تاتوانی
        رسی جائی که وصفش را ندانی
         
        خودت را گم بکن پیدا شود او
        اگر نخوت زخود بیرون برانی
         
        زفرشت میرسی بالای عرشش
        تکبررا زخود بیرون فشانی
         
         فرا گیرد تورا عشقش چه بسیار
        بدانی آنچه را باشد نهانی
         
        چنان وابسته خواهی شد بعشقش
        نخواهی لحظه ای دورش بدانی
         
        من از عشق تو دادم سینه ام چاک
        رخت بنما مرا کن میهمانی
        ********************
        بعشقش گر گذاری سر تو برخاک
        دلت از غیر عشقش هم کنی پاک
         
        سنایش گو تو با حال تضرع
        ستایش کن رسی یک دم به افلاک
         
        اگر در سینه ات داری تکبّر
        برون کن ؛ گر زنی برسینه ات چاک
         
        دلت پر میشود از عشق و شادی
        نمیگردد دگر یک لحظه غمناک
         
        بجائی میرسی جز او نبینی
        اگر جسم تو باشد روی خاشاک
         
        من از عشق تو دادم سینه ام چاک
        درخت عشق را هستم چو رستاک
        **********************
        جمعه بیست یکم خرداد نود پنج
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۲۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک آموختم استاد
        مجنون ملایری
        شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۴۲
        با سلام استاد بسیار عالی سروده اید موفق باشید
        امیر جلالی( ا م دی )
        شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۱۸
        بزن حلقه بدر ؛ در باز گردد
        چه خوش باشد تورا حال گدائی

        حضرت عیسی علیه السلام می فرماید : بکوبید درها را که باز خواهند شد...

        در دل را بزنیم تا باز شود و ملوکت هویدا...
        جناب رشیدی شاعر عاشق حق... بی نهایت زیبا و ارزشمند و فاخر بود و بهره بردم و آموختم و درود بر شما خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۲۳
        درود بر شما
        زیبا سرودید
        خندانک خندانک
        محمد علی سلیمانی مقدم
        يکشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۲۶
        درود بر شما
        عارفانه ی عاشقانه ای بود
        خندانک خندانک خندانک
        طلعت خياط پيشه (طلاي كرماني)
        يکشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۵ ۱۷:۳۷
        جناب رشیدی مقدم ارجمند
        زیبایی قلمتان را می ستایم
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        شرابی پر است از صواب سرودی گوارا و ناب ااا مرامت همه حُسن خُلق و پاداش تو صد ثواب
        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3