وقت گلريزانه

دروددد برادربزرگوارم
بسیاررررررزیبا بود

درپناه حضرتش مانا باشید ان شاالله
♪ღ♪*•.¸¸¸.•*¨¨*•.¸¸¸.• *•♪ღ♪ ¸.•*¨¨*•.¸¸¸.•*•♪ღ♪•*
♪ღ♪میلاد مهدی(عج) ، تصنیف سرخ ترانه های انتظار،
بر عموم مسلمین جهان مبارک باد
*•♪ ღ♪*•.¸¸¸.•*¨¨*•.¸¸¸.• *•♪¸ .•*¨¨*•.¸¸¸.•*•♪ღ♪•«
اللهم عجل لولیک الفرج

موسم عاشقي نرگس مستانه.........این شور وشیدایی باقی گرامی

درود
عالی بود
زاد روز فخر عالم امکان
عدالت گستر جهان
حضرت امام زمان(عج) مبارک

با سلام بسیار عالی

درود بزرگوار. بسیارزیبا بود

با سلام بسیار خوب موفق باشید

درودها بر شما
زیبا ودلنشین
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تورا که من هم برسم به آرزویی
زادروز یوسف آل محمد(ص)بر شما تهنیت باد

دوست عزیز و سرور گرامی جناب داودپور ، قبول درگاه نورانی و جبروتی حضرت باشد انشاالله...
بهره بردم و بسیار سپاس از اینکه ما را هم در شیرینی این عید سهیم کردید. درود بر شما

درود بر شما جناب بامداد گرامی

سروده ای زیبا سپاس از شما

میلاد مهدی موعود بر همه گرامی باد

بر شما هم مبارک،
بزرگ گرانقدر محظوظ شدم .... لحظه هاتان همیشه سبز و پر از لطافت شبنم

دوست بزرگوار و استاد عزیزم مرحبا...موید باشید

درود بر شما
گلباران کردید و معطر، فضا را

جناب آقای داود پور عزیز، سلام علیکم.
......................................................................
دلنوشته ی بسیار زیبا ودلنشینی ست .
تولّدِ مولا،حضرتِ صاحب( صلوات الله علیه) باشما مبارک باد ...فقط دوستی عزیزم ، قاعده اینجا برعکس است.......(ناجی) اسمِ مفعول اسنت و(اسمِ فاعل می شود(منجی).......
خسته نباشید بزرگوار.....

................... .....................
زیبااا بود جناب بامداد عزیز
عیدتان مباااارک

شايد آن روز که سهراب نوشت:
\"تا شقايق هست زندگي بايد کرد\"
خبري از دل پر درد گل ياس نداشت
بايد اينگونه نوشت:
هر گلي هم باشد، چه شقايق چه گل پيچک و ياس
زندگي بي مهدي
زندگي با غم‏هاست...
................... .....................
تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:

منصور عمار از رهگذری که سرای قاضی بغداد در آن بود عبور میکرد. در خانه باز بود. منصور جلو در ایستاد و بدرون منزل نظری افکند. دید سرائی است بس وسیع و مجلل . داخل منزل شد و تمام قسمتهای آنرا با دقت نگاه کرد. توجه منصور به اطاقهای مفروش ، ظروف عالی ، غلامان و خدمتگزاران متعدد جلب شد و حیرت زده آنهمه خودآرائی و تجمل را نگریست سپس آب وضو خواست . یکی از غلامان آفتابه بزرگی را پر کرد و نزد او برد. منصور در نقطه ای که قاضی بغداد میدید نشست و آغاز وضو نمود ولی دستها را از بازو شست و پاها را از زانو. قاضی گفت ای منصور این چه اسراف است که میکنی و چرا اینهمه آب را بهدر میدهی ؟ منصور گفت ای قاضی تو که زیاده روی در آب مباح را اسراف میخوانی درباره این سرا و بوستان با این همه تجمل و اسباب که خدا میداند پول آنها از کجا آمده است چه میگوئی ، آیا اسراف نیست ؟ تو که احتیاجاتت با یک منزل کوچک و دو خدمتگزار برآورده میشود چرا اینقدر زیاده روی میکنی و اینهمه و بال را بردوش میکشی ؟
قاضی از سخن منصور بخود آمد، از عیب اخلاقی خویش آگاه شد، زندگی آمیخته به اسراف را بر هم زد، و از آن پس روش معتدلی در پیش گرفت ...

جوامع الحکایات ، صفحه 201

سلام جناب داودپور عزیز
خیلی هم قشنگ
اجرتان با منظور اثر

عیدتون هم مبارک

درودها به دوست خوبم جناب بامداد عزیز

اجرتان با حضرتشان

درود بامداد عزیز بسیار هم خوب بود