سه شنبه ۴ دی
خال هاشمی شعری از حبیب رضایی رازلیقی
از دفتر بکا نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۴:۰۱ شماره ثبت ۴۶۶۶۹
بازدید : ۱۰۱۲ | نظرات : ۱۳
|
دفاتر شعر حبیب رضایی رازلیقی
آخرین اشعار ناب حبیب رضایی رازلیقی
|
(((خال هاشمی)))
گر نظرکند ایزد مناّن
به پرواز درآید
طوطی طبع من امشب
خامه در دست کند درک معانی
عاشقانه دل شب را بشکافم
برِسَم بر سر آن سرّنهانی
و به آب دیده شویم
دل پر غبار خود را
این دوچشمم پرخون است
دلم از غربت شاه شهدا
عاصی و رو به جنون است
ای خدا
کی شوم زائر آن شهر بلا
بشود مرهم زخم دل من
که جراحات بسی عمقی و
ریشه بدرون است
وچه والا بود این خون حسین ع
که خدا ارج نهادست براین خون
چاره دل بنماید به دو گیتی و
شود روشنیِ راه
وبه ظلمت بوَدش راهنمونِ دل ما
قصه آغاز کنم
جلوه گر شد
در اسرار نهان
یک جوان
اشبحِ احمدِ مختار
که عشقش به پدر گشته عیان و
وَ به زیبایی او قبطه خورد
یوسف کنعان
ودر آن واقعهٔ روز دَهم
که به رزمش همه را محو تماشا بنمود
یکه تازی کند این شیر ژیان
و یورش میبردش بر صف دشمن
چونان صاعقه وار
دشمنانش به هنگام فرار
بانگ و فریاد زنند
که به یاریِ حسین آمده احمد بِگَمان
سرو قامت
گل زیباست به باغ علوی
ناتوانم که توصیف کنم وصف خصال
دل عاشق برُباید به آن چشم سیاه
ابروانش بود خنجر برّان و
چه جانسوز بود
خال هاشمی به جمال
لعل لبانش عقیق یمنی
ولی افسوس
زسوزعطش و بی آبی
که چنان خشک شده آن لبها
از ترکهای لبانش همی خون جاریست
سه تن ایستاده ، به تل
ناظر رزم علی
اکبر وآن رجز پر احساس
مینمودند نظاره
آن سه تن زینب وبابش حسین و عباس
ولی افسوس در آنروز
شیطان دسیسه کارگر شد
وشکست شاخه گل لیلیِ مَجنون
غم هجران ، سینه سوزان ، چشم گریان
بنِگَر بردل این لیلی محزون
چه بگویم که خاموش شود آتش دل
شده دل کاسه خون
که گُلِ لیلیِ
مَجنون
به نامردی دونانِ پلید
شده پرپردر آن دشت بلا
ونظر کن به آن شاخه گلی
که شده پرپر و آغشته بگِل
وچنان لیلی بیچاره زند زار
مرو ای روح و روانم
اکبرم تازه جوانم
حبیب رضایی
مورخه ۱۳۹۴/۸/۲۹
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.