سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        خاطره

        شعری از

        صابرخوشبین صفت

        از دفتر آواره در وطن نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۲۹ شماره ثبت ۴۵۲۹۷
          بازدید : ۸۴۸   |    نظرات : ۴۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        در شبی سرد ....
        زمستان نگاهم لرزید
        سبد خاطره سر خورد
        و افتاد زمین
        واژه هایی که درون بغلم بود ،
        پراکنده شدند 
        و تو رفتی 
        و کسی خاطره ی آن شب ما را ننوشت .
        صابر خوشبین صفت
        14اسفند1394-اهواز
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۲۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۴۵
        درود بزرگوار
        نیمایی بسیار زیبا و خوش آهنگ خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسام الدین مهرابی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۱:۵۳
        درود دوست عزیز
        زیبا سرودید
        احسنت
        وحید کاظمی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۲۶
        خندانک خندانک خندانک
        درود بر صابر داداش عزیزم
        واقعا زیباست
        میخوای من بنویسم خاطرشو برات
        خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۴۹
        درود بر جناب خوشبین گرامی
        زیبا بود و درونش نگاهی از رفتن بود در یک شب سرد انگار توفانی بر پا شده
        قلمتان سبز نگاهتان گرم خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۰۴
        سلام
        شب سرد
        زیبا بود و صمیمی
        بسیار ممنون خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۰۰
        ............... خندانک خندانک خندانک ........................
        و تو رفتی و کسی خاطره ی این شب ما را ننوشت ...
        خندانک
        خندانک
        درود همشعر و همشهری خوبم خندانک خندانک
        نیمایی بسیاااار زیباااا و جذابی بود خندانک خندانک خندانک
        دست مریزااااد خندانک خندانک خندانک

        ................ خندانک خندانک خندانک ......................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
        کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای این که حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد.
        اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

        این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!
        سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

        تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید؟ اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد:
        ۱ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.
        ۲ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.
        ۳ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیافتد.
        دخترک باهوش دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
        در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است… و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. نتیجه ای که ۱۰۰ درصد به نفع آنها بود.
        یادمان باشد:
        ۱ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.
        ۲ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.
        ۳ـ زندگی می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد. خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۲۰
        جناب آقای خوشبینِ عزیز، سلام علیکم.
        .................................................................
        وتورفتی وکسی،
        خاطره ی این شبِ مارا،ننوشت.
        .....................................................
        خیلی به دل نشست بزرگوار..........دستمریزاد.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        صابرخوشبین صفت
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۴۳
        سلام استاد
        درود بر شما
        سبز و شاد و بهاری باشید .
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۶:۴۷
        درود برشما بزرگوار

        خندانک خندانک خندانک
        سمانه هروی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۱۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        دروود
        واقعا نیمایی با احساس و زیبایی خواندم
        سپاس از اشتراک گذاشتنش
        خندانک
        رودونا کیارنگ  (فاطمه توکلی)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۳۷
        سلام و درود جناب خوشبین صفت برادر بزرگوارم خندانک
        احسنت خندانک خندانک خندانک
        زمستان نگاهم لرزید
        واژه هایی که درون بغلم بود
        پراکنده شدند
        خندانک خندانک خندانک
        تصویر خیال انگیزی داشت مرحبا خندانک خندانک خندانک
        ترنم دل انگیز واژگان تان در خنیای آسمانی شعر چون هیاهوی فرشتگان در پرنیان ابرها شورانگیز است خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما بسیار زیبا بر دلم نشست خندانک خندانک خندانک
        ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’
        ما موجودات خاكي نيستيم كه به بهشت مي رويم. ما موجودات بهشتي هستيم كه از خاك سر بر آورده ايم. الهی قمشه ای
        ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’
        همیشه باشید و بسرایید
        خندانک خندانک خندانک
        حسين زرتاب
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۲۰:۲۰
        درود بر شما

        زیباست

        بسرایید همواره به مهر و زیبایی
        محمد علی سلیمانی مقدم
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۲۱:۱۴
        به به
        درود بر شما
        یکی از زیباترین هایتان!
        بارها خواندم و لذت بردم،
        انگار ذهن ما را خوانده و از دل ما می نویسید، دوست عزیز
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جعفر جمشیدیان تهرانی
        يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۲۱
        خیلی به دل نشست
        افرین بر شما
        خندانک خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۴۶
        تو رفتی و کسی خاطره ی این شب ما را ننوشت ...

        هزاران درود و احسنت خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حوریه (دلشید) اسماعیل تبار
        سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۳۶
        باز هم شب شده
        وُ
        باز هم عشق تو و تنهائی !
        سبدِ دستانم
        تهی از رازِ نوازشگرِ دستانِ تو
        وُ
        رازِ آن چشمِ سیاهت
        بِبَرد تا لبِ فریاد مرا...\"دلشید\"

        درود بزرگوار.. خندانک
        سروده ی بسیار زیبا و دلنشینی رو میهمان بودم..
        سپاس از میزبانیِ ادیبانه تون..
        زنده باد..
        خندانک خندانک
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        9