سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    عشق دزد

    شعری از

    حجت سلطانیان سلطان

    از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

    ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۲۲:۱۳ شماره ثبت ۴۵۲۸۷
      بازدید : ۴۵۳   |    نظرات : ۲۵

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر حجت سلطانیان سلطان

    با دیدن تو عمر به جان رفته تباه است
    این عمر چه ارزد که فنا داده نگاه است
    بی تو همه ایام خوش و بی خبری بود
    حالا چه شده ساعت خوش ناله و آه است
    مردم همه رسوایی من سخره گرفتند
    گویی به دلم نیست که این آخر راه است
    از چشم و دلم خواب گرفتی همه شب را
    تنها شدم و همدم من شانه ماه است
    صد باده زدم تا ز سرم عشق بسوزد
    بی خاصیت انگار شراب از سر کاه است
    با تیغ جفا زخم به جانم زدی افسوس
    هرکس که مرا دید مگر کار سپاه است
    یک لشکر از این خانه گذشتند و برفتند
    نوبت به تو شد آمدنت نیز گناه است
    آخر بزنم سر به بیابان من مجنون
    کین لیلی ما عشق مرا سلسله خواه است
    سلطان چه خیالیست که بر عشق تو داری
    دزدی که نگیرند و گریزد همه شاه است
    ۱۲
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    احمدی زاده(ملحق)
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۲۶
    دوست خوبم به شعرناب خوش امدید عجله برای نقد نکنید بگذارید دوستان بیشتر با شما و اثارتان اشنا شوند خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    جمیله عجم(بانوی واژه ها)
    جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۰۰
    خندانک خندانک خندانک به جمع ناب خوش امدید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    قلم بسیارخوبی دارید
    موفق باشید خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    عباسعلی استکی(چشمه)
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۲۵
    به شعر ناب خوش آمدید
    سروده اول نقد نمیشود خندانک خندانک خندانک
    آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
    جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۱۰
    خوش آمدید خندانک خندانک خندانک
    نجمه طوسی (تینا)
    جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ۲۲:۱۰
    سلام بر شاعر گرامی
    به شعر ناب خوش آمدید
    مقدمتان گلباران
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    منوچهر مجاهدنیا
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۱۶
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک به شعرناب خوش آمدید.
    وحید کاظمی
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۰۹
    خندانک خندانک خندانک
    درود بر برادر عزیزم از اینکه به ما میوستید
    خوشحالیم
    خندانک خندانک خندانک
    حجت سلطانیان سلطان
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۱۳
    با سلام و عرض ادب
    از همه بزرگواران ممنونم

    منصور شاهنگیان
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۳۳
    با درودی صمیمانه

    خندانک خندانک خندانک
    صابرخوشبین صفت
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۲۵
    سلام
    غزلی زیبا و روان و دلنشین با زبان امروزی .
    درود بر شما خندانک خندانک خندانک
    صفیه پاپی
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۴۵
    ............... خندانک خندانک خندانک ........................
    از چشم و دلم خواب گرفتی همه شب را
    تنها شدم و همدم من شانه ماه است
    خندانک
    خندانک
    درود همشعر خوبم خندانک خندانک
    زیباااا سرودید خندانک خندانک خندانک
    مقدمتان گلباراااان خندانک خندانک خندانک
    ................ خندانک خندانک خندانک ......................
    هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

    روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
    کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای این که حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد.
    اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

    این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!
    سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

    تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید؟ اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد:
    ۱ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.
    ۲ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.
    ۳ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیافتد.
    دخترک باهوش دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
    در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است… و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. نتیجه ای که ۱۰۰ درصد به نفع آنها بود.
    یادمان باشد:
    ۱ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.
    ۲ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.
    ۳ـ زندگی می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد. خندانک
    یدالله عوضپور    آصف
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۰۱
    دوست من سلام
    حضورت را به شادی می نشینم
    خوش آمدید خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    حسام الدین مهرابی
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۱۴
    عرض ادب و احترام و خوش آمد
    بسیار زیبا سرودید
    منتظر اشعار ناب آتی شما هستم دوست گرامی...
    حجت سلطانیان سلطان
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۶:۱۰
    باسلام عزیزان گرامی
    ممنون میشم اگه نظرات سازنده خودتون رو از بنده دریغ نکنید و اشکالاتم رو بهم بگین .من منتظر آموزش شما بزرگواران هستم
    پاینده باشید
    ابوالحسن انصاری (الف رها)
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۶:۳۸
    خوش آمدید

    خندانک خندانک
    سمانه هروی
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۰۰
    درود
    نقد نمیدانم ولی از شعرتان لذت بردم
    هم روان بود و هم از احساس پشت شعر خوشم امد ـ
    رودونا کیارنگ  (فاطمه توکلی)
    شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۵۸
    سلام و درود جناب سلطانیان برادر بزرگوارم خندانک
    به جمع صمیمی ناب خوش آمدید خندانک خندانک خندانک
    ترنم دل انگیز واژگان تان در خنیای آسمانی شعر چون هیاهوی فرشتگان در پرنیان ابرها شورانگیز است خندانک خندانک خندانک
    درود بر شما بسیار زیبا بر دلم نشست خندانک خندانک خندانک
    ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’
    ما موجودات خاكي نيستيم كه به بهشت مي رويم. ما موجودات بهشتي هستيم كه از خاك سر بر آورده ايم. الهی قمشه ای
    ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’
    همیشه باشید و بسرایید
    خندانک خندانک خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0