جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر بهاره ترابی (بهارنارنج)
آخرین اشعار ناب بهاره ترابی (بهارنارنج)
|
از کجای راه گم شدی
بر کدامین بیراهه قدم گذاردی
از کدامین حصار ممنوعه رد شدی
که سیم های خاردار، روحت را خراشید!
کدام طوفان، مشعل ات راخاموش کرد
که سنگلاخ ها را ندیدی
از کجای قصه، چون الواری بر آب
بی هدف روانه شدی
رفتی و رفتی و به هیچ رسیدی!
کدامین ابر، خورشید وجودت را بی رحمانه پوشاند
بر بال کدام رویا، سبک سرانه نشستی
و جام جام از باده ی بی قیدی نوشیدی!
هنوز باور نمی کنم
نمی توانم که باور کنم
نه...این تو نیستی!
تو نه آنی که به ضرب سیلی زمان
تمام دست های نردت را
یکی یکی، بی تفاوت، بدون حساب
ببازی و عین خیالت نباشد!
برخیز...
قامت راست کن...
سرت را بالا بگیر...
و خوووب به بازتابت بنگر...!
اسفند است و زمان خانه تکانی
بتکان از قامت بودنت
غبار سال و ماه و روز و ساعت و ثانیه را!
چشمانت را خوب بشور
و با دقت نگاهت را بر اندام روزهایی بیانداز
که بی قواره رها شده اند
در لا به لای اشک و بغض و طعنه و بی فکری!
آستین هایت را بالا بزن
و ببین که دستانت هنوز،
قدرت شستن تمام زشتی ها را دارد.
دیوارهای دلت را لخت کن
نردبان عقل را بر آن تکیه بده
و با دستمال فراموشی
دوده ی تمام اشتباهات را
پاک کن از جان لحظه ها!
حرس کن شاخه های نومیدی را
تا دوباره جوانه های امید را بر آن نظاره کنی.
خاک باغچه ی خاطرت را خوب شخم بزن
زیر و رو کن تمام تلخی و شیرینی ها را
و منتظر رویش غنچه های خوشی بمان!
تجربه هایت را تقطیر کن
و عصاره اش را نگه دار
برای سختی های پیش رو...!
این اکسیر جاودانی زنی ست
که شکست...
اما تکه هایش را دانه دانه
جمع کرد و از نو ساخت!
یادت باشد یک قاب بر دیوار دلت بزن
تنها، یک قاب آیینه...
صدای پای بهار که بیاید
عطر بهارنارنج که مشامت را پر کند
تنها یک تصویر در آیینه خواهی دید...
تصویر زنی کامل و مصمم!
بهارنارنج - 94.12.05
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.