سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        سحر تو

        شعری از

        نیما آسمند

        از دفتر فریاد سکوت نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۴ ۰۱:۱۲ شماره ثبت ۴۴۹۷۶
          بازدید : ۶۲۱   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر نیما آسمند

        فریاد سکوت, [24.12.15 15:32]

        به نام او که اوست
        از تو رسید آسمان
        سجاده ام باران حمد
        قلب غرور شکست 
        تشنگی
        آزادگی
         مبهوت حمد
        این من بی تو جان گرفت
        دست تو..
        آسودگی
        عطش..
        آغوش تو
        قلب زمین می طپد
        گم شدن
        پیدا شدن
        خاک شدن
        بندگی
        هر سخن در لرزش گفتار
        درماندگی در وصف تو
        مانده بر این توهمم
        رویا
        زندگی
        با بغض در فکر تو
        افکار در پیله ها
        رهایی
        پروانگی
        بغض ها خنجری بر التماس گریه ها
        در سکوت فریاد
        فریاد ها بی صدا
        لبخند تو بر این توهم باوریست
        باور است گم گشتگی در هجر تو
        ره بر این گام ها،پینه ها قهر است
        زیباست این هجران ها
        چشم ها در التماس راه تو
        ره اگر از توست...
        دیگر چرا پایان راه،مقصود ها
        جای پای یاد تو
        بر کوچه ها،دیوار ها،ماسه ها
        این همان آرامش است
        بطلان هر تردید ها
        نیما آسمند
        1393/9/25.            21:10
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۲۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        درود برادرخوبم
        بسیارزیبا بودو با احساس
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بر حاشيه‌ي برگ شقايق بنويسيد
        گل ، تاب فشار در و ديوار ندارد
        شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد خندانک
        التماس دعا خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        راستی کم پیدایی بچه خراسانی؟!!
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۱۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۳۵
        خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما
        خندانک خندانک خندانک
        حسن بذرگری(آیین نیشابوری)
        دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۱۵
        خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۰۵
        خندانک خندانک خندانک
        حوریه (دلشید) اسماعیل تبار
        دوشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۵۵
        خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۲۴
        ................. خندانک خندانک خندانک ......................
        بسیااار زیبااااا... خندانک خندانک خندانک خندانک
        .................. خندانک خندانک خندانک .....................

        هدیه به اهالی خوب شعرناب:

        ﺩﺍﻭﯾﻨﭽﯽ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ \" ﺷﺎﻡ ﺁﺧﺮ\" ﺩﭼﺎﺭ ﻣﺸﮑﻞ ﺷﺪ،
        ﻣﯿﺒﺎﯾﺴﺖ \" ﻧﯿﮑﯽ\" ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﻋﯿﺴﯽ ﻭ\" ﺑﺪﯼ\" ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﯾﻬﻮﺩﺍ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ .
        ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺭﺑﺎﻧﯽ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﺴﯿﺢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮔﺮﻭﻩﻛﺮﻛﻠﻴﺴﺎ ﯾﺎﻓﺖ .
        ﺍﺯ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺍﻭ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ .
        ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺖ، ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺷﺎﻡ ﺁﺧﺮ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺍﻭﯾﻨﭽﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﻬﻮﺩﺍ ﻣﺪﻝ ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ .
        ﮐﺎﺭﺩﯾﻨﺎﻝ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﺪ. ﻧﻘﺎﺵ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﺟﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻭ ﮊﻧﺪﻩ ﭘﻮﺵٍ ﻣﺴﺘﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﯼ ﺁﺑﯽﯾﺎفت. ﺍﺯ ﺩﺳﺘﯿﺎﺭﺍﻧﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻠﯿﺴﺎ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ.
        ﺩﺳﺘﯿﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮ ﭘﺎ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﺿﻊ ﺩﺍﻭﯾﻨﭽﯽ ﺍﺯ ﺧﻄﻮﻁ ﺑﯽ ﺗﻘﻮﺍﯾﯽﮔﻨﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮ ﺁﻥ ﭼﻬﺮﻩ ﻧﻘﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﺴﺨﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩ.
        ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﮔﺪﺍ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺴﺘﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﺁﻣﯿﺰﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺷﮕﻔﺘﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺭﺍ ﻗﺒﻼ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ !!!
        ﺩﺍﻭﯾﻨﭽﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ :ﮐﯽ؟
        جوانﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﻢ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﮔﺮﻭﻩﻛﺮ ﻛﻠﻴﺴﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻣﺪﻝ ﻋﯿﺴﯽ ﺑﺸﻮﻡ !
        بزرگی میگفت:
        \" ﻧﯿﮑﯽ\" ﻭ \"ﺑﺪﯼ \" ﺩﻭ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺳﮑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺩﺭﻛﺪﺍﻡ ﻣﺴﻴﺮ ﻗﺮﺍﺭ داری...
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3