حقیقت فصلها

افرین داداش صابر عزیز خوب سرودی برادر

مرحبا عمیق بود در معنا وزیبا....

درود
کوتاه بسیارزیبا وعمیقی بود
احسنت برادرخوبم

درود بزرگوار
بسیار جالب و زیباست

سلام داداش گلم آقا صابر عزیز
با نظر خانوم رحیم زاده موافقم
خیلی خوب بود
موفق باشی

سلام و درود به برادر وحید شاد و خندان
سرسبز باشی

بی وفایند فصلها

سلام
و ممنون دوست خوبم

درود برشما دوست بسیار عزیزوگرامیم گرچه کوتاه اما بزرگ سرودی مرحبا پاینده باشی

درود بزرگوار..
جامه ی وفا به عریانیِ فصل ها دوخته نشده..
کوتاه و زیبا ..
زنده باد..

باسلام‌ استاد عزیز عالی سروده‌اید موفق باشید

انگار می دانست حقیقت فصلها را ...

احسنتتان باد

درود به آرمین جان و نظر لطفشان

کوتاه زیبایی بود
درود بر شما

درود بر شما
حقیقتی غافلگیر کننده

جناب آقای خوشبینِ عزیز،سلام علیکم
.................................................................
دستمریزاد بزرگوار.............
مؤید باشید انشاءا.............

....... .........
درود همشعر خوبم
زیبااا بود
...........‌.‌.. ...........
هدیه به اهالی خوب شعر ناب:
عتیقه‌فروشی، در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه در آن آب می‌خورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد.
لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری! آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند می‌خری؟ گفت: یک درهم.
رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.
عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.
رعیت گفت: امکان ندارد! من با این کاسه تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. کاسه ام فروشی نیست!
یادمان باشد:
“همیشه نباید راه حل خود را بهترین راه حل دانست.”

عرض ادب و ارادت
بینهایت زیباست و در ایجاز .......
عالی بود و هنرمندانه .......احسنت

درود برشما
بسیار زیبا
حقیقت فصل ها ....