دوشنبه ۵ آذر
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
رقص نارنجها
زخواب شراب کهنه
با کام لبهایت روشن می شوم
درامتدادموهایت دست درازی می کنم
آرام وبه آهستگی آبشارنمناک موهایت رالمس می کنم
خیره به تومی شوم
سیاهی لشگرچشمانت مرا به عالم خلسه می برد
هنوز گیج ومبهوتم
گامهایم سست وتنم گرم وعریان
به خود می آیم
خیال دارم به آهستگی ازکنار ارتش سرخ لبهایت عبور کنم
اما گویا بخت بامن یار نیست
گونه های استخوانیم آماج تیر بوسه های سرخ لبانت رنگین می شود
پلک می زنم تا زنده ماندنم را ببینم
به دنبال راهی برای رهایی از وسوسه ها می گردم
واین بار زیر بهمن نرم ولطف تنت گرفتار می شوم
با خود فکر می کنم اگر زنده ماندم
اسفند را دود کنم
به سلامتی عشقم ودوری ازچشم زخم
چیزی نمی گذردکهزیر پایم خالی می شود
وبا تکانی برروی سینه ی سخره ات سر می خورم
محکم خویشتن را به سخره می بندم
احساس می کنم بین هوا وزمین معلق مانده ام
بی اختیار به یاد روز بارانی باغ نارنج های خوشبو می افتم
که برای چیدنشان از درختی بالا رفته بودم
باد محکم می وزید ومن بودم ورقص نارنجها.....
ارادتمند همیشگی خوبان گرامیان وسروران عزیزشعر ناب
بهاءالدین داودپور(بامداد)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.