زني آمد به كعبه
نذر مادرسرالاسرار آفرینش علی (ع) فاطمه بنت اسد
(سلام الله علیها)
زني آمد به كعبه يا علي گفت
زمين لرزيد آندم تا علي گفت
نبودش چاره اي جز كعبه رفتن
به مادر اين طريقت را علي گفت
به ديوار حرم سا ييد تن را
غم بي مونسي را با علي گفت
همه بودند شاهد گردِ كعبه
كه مام آن شهِ يكتا علي گفت
زمين لرزيد و كعبه مست گرديد
تو گويي كعبه با مولا علي گفت
ره از ديوار كعبه باز گرديد
حرم با جمله مافيها علي گفت
به مهماني ايزد چون درآمد
ندايي آمد از بالا علي گفت
هنيئاً لك ايا شبگردِ عاشق
به عشقت بادۀ مينا علي گفت
دوباره يا علي گفت و برآمد
به هم ديوار چون زيبا علي گفت
وَ پيچيد اين سخن سرتا سر شهر
كه امشب مكه با بطحا علي گفت
به بزم لي مع اللـّهي چه گفتند
كه موسي با دم عيسي علي گفت
خبر را هر كه بشنيد از زن و مرد
قرارش رفت تا فردا علي گفت
ندارد سابقه اينسان تولّد
چو بشنيد اين سخن ترسا علي گفت
مسيحا هم نمي فرمود باور
كه ديشب نخلۀ سينا علي گفت
خبر آمد به احمد كاي خردمند
برون آ از حرا صحرا علي گفت
به شوق روي او فرمود تعجيل
به مكه آمد و آنجا علي گفــــت
كه ناگه بار ديگر كعبه لرزيد
چو احمد خواجۀ لولاك علي گفت
برون آمد به تسبيح و به تهليل
يد الله فــــوق ايد ينا علي گفت
دو چشم بسته را بگشود حيدر
چو احمد عاشقانه يا علي گفت
وَبا نازي كه از چشمش تراويد
توگـويي لؤلؤ لا لا علي گفـــت
وَ آن كس كو به همراهِ رُسل بود
به گوش خواجۀ عــــقبا علي گفت
وَ خيس از شرم ايشان مهر گرديد
به خلوتگاهِ خود تنها علي گـفــــت
براي گفتن اين مدح عاشق
به شوق مهدي زهرا علي گـفـت
محمد علي جعفريان(عاشق)-1375
به عشقت بادۀ مينا علي گفت...........درودتان استاد....اجرتان با مولا