ساختن بت ( سوم )
دست او بودش بلند و پر توان
دست دیگر را از او کردش نهان
چون بلند آمد به دست، اللهِ او
دست او در کیسه ی مردم فرو
با یکی، کیسه بگیرد آشکار
دست دیگر در نهان آید به کار
اشکم او را همه پهن آفرید
پای او کوتاه و فربه شد پدید
اشکم پهنش ز مال غیر بود
کوتهی از پای او در خیر بود
روزها در کار ساز بُت به کار
آن خدای ذهن در سنگ آشکار
پس مقّدس کرد او سنگ گران
زین تّقدس برد وی سودی کلان
دشمن آن کدخدا درکفرسوخت
وصله ی ناجور بر دشمن بدوخت
ساده بودند مردمان در روستا
می دویدند هر کدام سوی اله
صد تقدس شد نصیب سنگ خام
از فرو شد سوی بالا در مقام
ای برادر بشنو از من این بیان
ما بسازیم آن خدا در ذهنمان
آن خدا اندازه از ما بر گرفت
ذهن کوچک آن خدا کوچک گرفت
صورت او حالتی از ما بود
سیرت ما در خدا پیدا بود
گر مرا مهر و محبت شد نماد
آن خدایم گشته صورت این نماد
گر وجودم کینه ورز آمد پدید
پس خدایم کینه ها خواهد خرید
ما مقّدس می کنیم اش در نهان
این چنین قّدیس گشته در میان
بسیار زیبا و حکیمانه
بهره بردم از تراوش قلمتان
خرم و خوش باشید