دم شب
زمان سوز و تب
ما یکی شدیم
پیوندمون نم نم بارون
سقف رو سرمون آسمون گریون
جلو رومون شهر جادویی،غرق در عود
برخلاف دیروزها
این بار چشمی پشت سرمون نبود
شاه که باشی ترانه می خواهی
آه که باشی ترانه میخوانی
ماه که باشی ترانه می نشانی
آسمان هم که باشی ترانه می باری
شب نعش کش مرگ
من و ترانه جان کُش شب
بغض صدامون
مِهر دستامون
تناقض دیروزهامون
میلاد امروزهامون
داد زدیم زندگی آسمون گون
در کوچه،پس کوچه های شبگردی
دست در دست با هم می چرخیدیم
می زدیم چرخ،چرخ
زمین زیر پامون ترک،ترک
لج باز باز،باز
شادی مال ماس
به غصه داریم وسواس
عشق خالص مال ماس
دست زدم به گونه اش
شاید دهم یه بوسه اش
ترانه جامه شکافت
سریع به آسمان ها شتافت
در دور دست ها نقطه ای شد
تَردست دلم خود حقه ای شد
پری بود یا روحی پلید؟
عشق بود یا عطشی شدید؟
هرچه که بود
حال دگر نیست
روح بود یا که پری
حال که نیست،حالم حال دیگریست
شاه که رفت
سرباز به خاک می سپارد چپ،راست
شاه ترانه،سرباز وصف حال ماست
برای اولین بار کردم عشق را مزه
الحق که پست تر است از علفی هرزه
این عشق را به دیوار قاب خواهم گرفت!
این بار با تور، ماهی از آب خواهم گرفت!
درود برادرگلم
مثل همیشه قشنگ بود
ولی می تونست بهترم باشه هاااااااااااا
یه کم کوتاهتروموجزتر
البته دلخورنشی ازم
چون می دونم قلم خوبی داری وجای پیشرفت
بهت بیشترگیرمی دم
کوچک شاعردوست داشتنی ناب