سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        بحث کردن خرو گرگ

        شعری از

        خداداد آدينه (آدينه)

        از دفتر آدینه نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۵۲ شماره ثبت ۴۳۹۰۱
          بازدید : ۳۴۳۵   |    نظرات : ۴۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر خداداد آدينه (آدينه)
        آخرین اشعار ناب خداداد آدينه (آدينه)

        بحث خر وگرگ

        در علفزاری خری دید گرگ پیر
        گرگ پیر هوشیار بود و بس بصیر
        گرگ به خر گفتا چه داری می خوری
        این همه نشخوار کردی سر سری
        خر بگفتا قوت من باشد علف
        رنگ آن آبی و نیلگون چون صدف
        گرگ کرد فریاد رنگ این علف 
        سبز می باشد نه آبی نیلگونی یاصدف
        جرو بحثی در گرفت در آن مکان
        هردو را بردند به نزد پاسبان
        ماجرا چون  گفته  شد بر شیر نر
        گفت که آزادی برو بیرون تو خر
        شیرگفتا ، بند کشید  این گرگ را
        خر نمودخوشحالی وعرعرصدا
        گرگ تعجب کرد و گفت ای باصفا
        این علف سبز است نه آبی کن نگا
        شیر گفتا هرچه می گویی درست
        این علف سبز است ومن دانم نخست
        بند تو از جروبحث با این خراست
        تا بدانی  بحث  با  نادن  بد  است
        شاعر: آدینه
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۰۸
        خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود برادرخوبم
        زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        البته کمی هم لغزش وزنی داشت
        موفق باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۱۶:۲۵
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و آموزنده
        دستمریزاد
        شاد و خرم باشید خندانک خندانک خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۲۴
        جناب آقای آدینه ی عزیز، سلام علیکم.
        ..............................................................
        داستان ومفهومی دران نهفته است ، بسیار زیباست ...ولی دربعضی ابیات، وزنها، یکسان نیستند.....(ببخشید بردیوانه)
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۰۴:۳۵
        خخخخخخر
        بیچاره خر
        شناسنامه اش مشخص بود
        حالا گرگ هایی هستند که لباس خر را پوشیده اند خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۰۴:۳۹
        خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۰۵:۳۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما استاد گرامی
        من این داستانو قبلا شنیده بودم اما به صورت شعر خیلی خواندنی تر شده
        ممنونم از شما بابت این اثر زیبا
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۱۲
        ................. خندانک خندانک خندانک ....................
        درود همشعر خوبم خندانک خندانک
        زیبااا بود و با محتوا خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        .................. خندانک خندانک خندانک .....................
        در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد، هر چه کرد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد؛ تا اینکه فکری به سرش زد… به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است؟

        کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بی هیچ فکری گفت: “۳ سکه” مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید. کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت:
        “سند جهنم” مرد با خوشحالی آن را گرفت. از کلیسا خارج شد، به میدان شهر رفت و فریاد زد:
        من تمام جهنم را خریدم، این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید، چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نخواهم داد!
        بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۱۱:۲۶
        درود برشما شاعر گرامی شادوپیروزباشی خندانک خندانک خندانک
        فرهاد مهرابی
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۱۴:۰۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        سلام بزرگوار
        داشتان جالب و خواندنی بود
        درود بر شما

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۱۴:۱۴
        درود بر شما
        سروده آموزنده ای بود

        یاد این بیت از مولانا افتادم :

        پند گفتن با جهول خوابناک
        تخم افکندن بود در شوره خاک

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        احمد رشیدی مقدم (گمنام)
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۳۵
        درود بر آدینه عزیز
        بسیار زیبا وآموزنده
        دست حق نگهدار
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ایمان نوش آذری
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۲۱:۵۸
        درود
        تبدیل داستانهای به نظم کاری پسندیده است.
        اما برخی قافیه سازی ها از ارزش کارتان کاسته
        رنگ آن آبی و نیلگون چون صدف
        گرگ کرد فریاد رنگ این علف
        صدف را نیلگون کردن!!!!!
        جرو بحثی در گرفت در آن مکان
        هردو را بردند به نزد پاسبان
        شیر را پاسبان کردن!!!
        شیرگفتا ، بند کشید این گرگ را
        خر نمودخوشحالی وعرعرصدا؟؟؟؟
        گرگ تعجب کرد و گفت ای باصفا
        این علف سبز است نه آبی کن نگا
        نگاه را نگا کردن!!!!
        شیر گفتا هرچه می گویی درست
        این علف سبز است ومن دانم نخست
        دانم نخست؟؟؟؟یعنی چه؟

        بند تو از جروبحث با این خراست
        تا بدانی بحث با نادن بد است
        خر و بد قافیه نیستپ
        بازنگری فرمایید.
        عباس وطن دوست
        دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۲۰
        خندانک
        سلام

        درود بر شما و احساس زیبایتان

        ذوق و احساس نابتان قابل تقدیر است

        خندانک ...................درود..................... خندانک
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۲۴
        درود استاد
        لذت بردم
        مانا باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مسعود احمدی
        دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۵۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک

        درود بر شما .
        زهرا منصوری
        سه شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۴۴
        خندانک خندانک
        صابرخوشبین صفت
        جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۰۱
        درودها .....
        حکایت گرگ و خر زیبا بود .ولی در چند بیتی وزن را به هم زده ای .
        موفق باشی . خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7