سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        بانوي خيالي

        شعری از

        مسيحا الهیاری

        از دفتر صليب رنج نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۱۱ شماره ثبت ۴۳۸۱۲
          بازدید : ۱۳۱۹   |    نظرات : ۲۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مسيحا الهیاری
        آخرین اشعار ناب مسيحا الهیاری

        بانوي خيالي
        تو دنياي من بودي  از هزاره هاي دور  
        وقتي  سينگ هي چشم بادامي  با كريستف كلمب  هراسان در پي دنيا بودند
        من  چشم دوخته بودم  
        به سيبهايي كه از جاذبه  نگاهت زمين گير ميشوند
        و نيوتون  گيج و منگ  زير سايه درخت  به خواب رفته بود
        گرماي نفسهايت
        نجات ميدهد مرا از نابودي در سرماي عصر يخبندان  
        و سياه چاله هاي  قدمهايت  
        نشانه ايست از هيجده سال نوري  اضطراب  
        كه هر شب دخيل ميبندند به ذره خدا ..

        آتش عشقت انفجاريست  كه توجيه ميكند  كرمهاي دوسر آغازين داروين را
        و بيگ بنگ سرفه هايت
        ميمون ها را به خشم مياورد از شباهت نا عادلانه تكامل
         
        راستي مرا نيازي به سجده ابليس نيست
        من عمريست در محراب نفسهاي تو در سجده ام
        بايد به خواجه نصير الدين بگويم
        درب رصدخانه هايش را پلمپ كند
        حالا  همه ستاره ها در چشمان تو  متولد ميشوند
        و خدا در قلبت ايت الكرسي ميخواند

        فرويد كيلويي چند ...
        وقتي خنده هايت  همه افسردگيهاي جهان را قلقلك ميدهد
        تو چقدر دنياي مني  
        و من چشمهايم سنگين ميشود از گرماي آغوشت نه ...
        نبايد ميخوابيدم ...
        ديدي آخرش سونامي اشكهايت مرا گم كرد در فصلهاي  بي تويي
        بگذار بميرم چه  بودني وقتي  دنيايي برايت نمانده ...

        حتي خيالي..
        خيالت تخت فردا در خيالت  خاطره خواهم شد

        و تو بي خيال من ...

        چه حماقت احمقانه ايست  كه خيال كني  در خيال كسي خاطره خواهي شد  ...

        هنوز ميترسم از روزي كه  تنها خاطره مان از هم تنها  يك جمله باشد ...يادش بخير
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۶۰ شاعر این شعر را خوانده اند

        شیوا پهلوان زاده

        ،

        امیر جلالی( ا م دی )

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        مسيحا

        ،

        زهرا حسینی

        ،

        بابک فغفوری

        ،

        نیره ناصری

        ،

        فریبا غضنفری (آرام)

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)

        ،

        فرحناز راسخ

        ،

        پرستو پورقربان (آنه)

        ،

        بهاره ترابی (بهارنارنج)

        ،

        واو بافرانی

        ،

        مهناز نصیرپور

        ،

        مهدی زاهدی

        ،

        علی غلامی

        ،

        مسعود احمدی

        ،

        فریما محبوبی

        ،

        زهرا ضیایی

        ،

        صفیه پاپی

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        مهدی صادقی مود

        ،

        روحیا لرستانی

        ،

        زهرا منصوری

        ،

        نجمه طوسی (تینا)

        ،

        نیما آسمند

        ،

        وحید کاظمی

        ،

        جعفر جمشیدیان تهرانی

        ،

        مسعود مالمیر

        ،

        مجنون ملایری

        ،

        فرهاد مهرابی

        ،

        سما همدانی

        ،

        حسام الدین مهرابی

        ،

        سعید چرخچی

        ،

        نسیم

        ،

        کریم لقمانی سروستانی

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)

        ،

        قانع دستجردی

        ،

        صابرخوشبین صفت

        ،

        امید مرادی

        ،

        رضا عزیزی (رهگذر)

        ،

        سیده نسترن طالبزاده

        ،

        نسيم خسرونژادصبا

        ،

        عباس یزدی (طوفان)

        ،

        محمد رحیم کاظمی

        ،

        جواد صارمی

        ،

        یونسی(یونس)

        ،

        مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)

        ،

        محمد علی سلیمانی مقدم

        ،

        واله مختاری

        ،

        علیرضاوالیزاده

        ،

        مدیر ویراستاری

        ،

        منصوره رفیع زاده

        ،

        زهرا مددی

        ،

        انیس دارم

        ،

        لژیا آتین

        ،

        فرانک برادران تخلص فاخته

        ،

        الهام امریاس

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۲۰:۰۰
        سلام مسیحای عزیز سرودهای قبلیت را بیشتر دوست داشتم نه اینکه این سروده زیبا نبود اما به نظرم قبلی ها تو دل بروتر بودن خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۰۹:۰۶
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود مسیحااااااااااا
        عالی بود
        مثل همیشه زیبا ومحکم وپراحساس
        آفریننننننننننننننننننننن خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عليرضا حكيم
        چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۵۲
        درودها بر شما
        مستفید شدم از شعر و نظرات خوبتون
        عليرضا حكيم
        چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۵۲
        درودها بر شما
        مستفید شدم از شعر و نظرات خوبتون
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۰۵
        درود بزرگوار
        سروده بسیار زیبا
        در وصف حضرت عشق خندانک خندانک خندانک خندانک
        شیوا پهلوان زاده
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۰۱:۴۷
        دروووووووووووودها بر استاد سخنهای هوشمندانه و ژرف

        من عمریست در محراب نفسهای تو در سجده ام..... خندانک خندانک خندانک

        وچقدر زیبا بود .سبک خاص و پیوند اندیشه و قلمتان چشم نواز است خندانک

        و تداعی شد شعر کوچه از فریدون مشیری برایم:

        تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
        من همه محو تماشای نگاهت....
        ...........................................
        یادم آمد تو به من گفتی
        از این عشق حذر کن،
        لحظه ای چند براین آب نظرکن
        آب آیینه عشق گذران است
        تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
        باش فردا که دلت با دگران است
        تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
        باتو گفتم حذر از عشق ندانم
        سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
        روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
        چون کبوتر لب بام تو نشستم
        تو به من سنگ زدی، من نرمیدم، نگسستم
        باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
        تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم....
        .......................................................................

        قلمتان همواره نویسا و وجودتان برقرار به مهر خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۰۵:۰۸
        سخن گفتن با بانویی خیالی که یا از اصل خیالی بوده و یا بعد از ماجرایی به خیال پیوسته ، آن هم در گستره ای به این وسعت که تمام تاریخ بشر را از پیدایش تا تکامل و علم و صنعت و شعر و شاعری قدم به قدم جوریده... تمام سعی ذهن خواننده را به کار می گیرد. نوعی نگرانی و دلشوره که از بجا گذاشته شدن فقط\" یادی بدون احساس \" و خاطره ای \" بدون حس \" در اثر زیبا و اعتراض گونه مسیحا نمایان است.
        من نمیدانم که در این اثر شاعر از رک گویی که همیشه دارد و شفاف گویی معروفش کمی فاصله گرفته و احتیاط کرده... نمی دانم ... مسیحای عزیز دوست خوب و همسفر دیار بعدی ... بسیار زیبا و دلنشین و گرم بود... بهره بردم و آموختم مانند همیشه... درود بر شما خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۰۵:۰۹
        سلام
        باور کن خیلی زیبا بود و من هر کدام را که خواندم به فکر ت افرین گفتم
        اخه خواجه نصیر را چرا ؟ خندانک
        یادش بخیر یعنی:
        (بازنشستگی دل با احساسی که ریب میزند و یک تنظیم میخواهد تا دوباره دل شود بزندبه دریا)
        ممنون که مینویسی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا حسینی
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۵۶
        خندانک خندانک
        زیبا و ناب
        بابک فغفوری (پور)
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۰۷:۴۳
        راستي مرا نيازي به سجده ابليس نيست


        من عمريست در محراب نفسهاي تو در سجده ام
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۰۷:۴۶
        در تنهاترین خاطراتم سکوتی از ناگفته هاست
        آیا من پیر شدم یا خاطرات قدیمی شد ؟
        دنیا ساکت است و من ساکت تر
        خندانک
        شعری از تابلویی زیبا با خاطرات به یاد ماندنی خندانک خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۱۷
        آنقدرررر زیبا و پراحساس بود که واقعا اشکم دراومد.
        قلم خاصی دارید و فکری توانا

        مانا باشید و همیشه نویسا خندانک خندانک خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۰۹:۱۴
        جناب مسیحای عزیز، سلام علیکم.
        .....................................................
        دستم رفت که شعری درجوابِ این سروده ی بسیار زیبایت بنویسم...
        ولی پنداشتم که بااین شیوه،کم خواهم اورد درمقابلِ غلیانِ احساساتِ مسیحای عزیز.که هرروز ............نو وبدیع دارد .و(دیوانه) راچه تقابل با......( مسیحا).خسته نباشید گرامی......
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فرحناز راسخ
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۱۱:۰۷
        هميشه هم بى همتايي هم اشعارت ناب خندانک
        بهاره ترابی (بهارنارنج)
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۱۴:۳۹
        خندانک خندانک خندانک
        دوست دارم بخوانمت
        خواندن برگه هایی از دست به گریبانیت
        خواندن رد پای انتظار
        از چشمانی پر از نور خورشید!
        صبر داشته باش
        مسیحا بر تن رویا هم می دمد
        و بانوی خیالی، لبخند بر لب
        خط می زند
        تمام روزهای نبودنش را!
        خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۱۰
        من از زمانی
        که قلب خود را گم کرده است می ترسم
        من از تصور بیهودگی این همه دست
        و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم
        من مثل دانش آموزی
        که درس هندسه اش را
        دیوانه وار دوست می دارد تنها هستم
        و فکر می کنم که باغچه را می شود به بیمارستان برد
        من فکر می کنم ...
        من فکر می کنم ...
        من فکر می کنم ...
        و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
        و ذهن باغچه دارد آرام آرام
        از خاطرات سبز تهی می شود .

        فروغ فرخزاد
        مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۳۳
        جناب مسیحا
        درود نمیتونم بگم مثل بقیه شعرهاتون بود واقعا فرق داشت خیییلی قشنگترر ویژه تر بود لطیف و صمیمی بکر و خلاقانه دست مریزاد بله عشق یه جورایی خیالی شده اینروزا و توی خیال همه چی قشنگتره ولی این روزا خیلیا به خیال میخندن و میگن بی خیال پرهای خیال
        بايد به خواجه نصير الدين بگويم


        درب رصدخانه هايش را پلمپ كند


        حالا  همه ستاره ها در چشمان تو  متولد ميشوند
        مسعود احمدی
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۲۲:۳۸
        نیافته ام هنوز
        دیواری
        تا سایه اش را
        تکیه دهم...
        کج
        جوش خورده است
        شهری که
        دست معمارش شکسته بود !

        مسعود احمدی .
        درودتان باد جناب مسیحا .
        زیبا بود این شعر جلیل.
        از بیگ بنگ سرفه ها تا جاذبه ی سیبی که نیوتون را عاشق کرد . دست مریزاد مرد نازنین.
        تاخیرهایم را ببخش
        زهرا ضیایی(روح الغزل)
        چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴ ۰۴:۱۹
        دروووووود. برشما جناب مسيحا
        فوق العاده بود اين شعر
        ماه
        ماه
        ماه خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۲۲
        .......................... خندانک خندانک خندانک ..........................
        بانوي خيالي
        تو دنياي من بودي از هزاره هاي دور
        خندانک
        خندانک
        درود جناب مسیحا خندانک
        فوق العاده بود این سروده خندانک خندانک خندانک
        بسیاااار زیباااا ... خندانک خندانک خندانک
        دست مریزااااد برادرم خندانک
        .......................... خندانک خندانک خندانک .............................
        شیخ عبدالسلام بصرى با نسبت دادن كرامت و احوال غیبى به خود، جمعى را فریفته و در اطراف خود جمع كرده بود. براى فریب بیشتر مریدان، روزى در محراب مسجد بصره در حین خواندن نماز ناگهان گفت: كخ كخ ! مردم تعجب كردند.
        شیخ گفت: من كه اینجا مشغول نماز بودم ، دیدم سگى داخل كعبه شده، با چخ گفتن، او را از آنجا بیرون كردم تا خانه را آلوده نكند. مریدان خوشحال شدند و آن را از كرامتهاى شیخ دانستند.
        یكى از مریدان ، كرامتهاى شیخ را براى زن خود بیان كرد.
        آن زن آگاه براى رسوا كردن شیخ قلابى، از طریق شوهرش روزى شیخ و مریدان را به مهمانى دعوت كرد و براى هر یك ظرفى از غذا و بر روى آن مرغى پخته گذاشت اما مرغ شیخ را در زیر غذا پنهان نمود.
        شیخ عصبانى شد و گفت : چرا به من اهانت شده و ظرفى بدون مرغ آورده اى ؟
        ناگهان آن زن زیرك و آگاه فریاد زد: اى كسى كه از مسجد بصره سگ را در كعبه مشاهده مى كنى ، چگونه جوجه را زیر مشتى برنج نمى بینى!!!؟
        نیره ناصری نسب
        چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴ ۱۶:۱۸
        میدانی بزرگترین ثروت تو چیست مسیحا؟

        من در کمتر کسی چنین ثروتی را دیدم خندانک
        مهدی صادقی مود
        چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۰۳
        خندانک خندانک خندانک
        فرويد كيلويي چند ...
        وقتي خنده هايت همه افسردگيهاي جهان را قلقلك ميدهد

        سلام جناب مسیحای عزیز
        بسیار زیبا
        لذت بردم
        شعر طنزی هم که قولش را به شما داده بودم پیشکش لبخندتان کردم تشریف بیاورید خندانک
        زهرا منصوری
        چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۲۵
        راستي مرا نيازي به سجده ابليس نيست


        من عمريست در محراب نفسهاي تو در سجده ام


        بايد به خواجه نصير الدين بگويم


        درب رصدخانه هايش را پلمپ كند


        حالا همه ستاره ها در چشمان تو متولد ميشوند


        و خدا در قلبت ايت الكرسي ميخواند خندانک


        عاشقانه تان بسیار زیبا ست خندانک
        وحید کاظمی
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۰۴:۵۹
        سلام بر داداش بزرگه خودم آقا مسیحای عزیز
        خیلی هم عالی
        پاینده باشی و سر زنده
        جعفر جمشیدیان تهرانی
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۰۵:۲۱
        درود شاعر گرامی
        عالی بود .
        دستمریزاد
        خندانک خندانک خندانک
        مسعود مالمیر
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۲۶
        درود بردار عزیز و گرامیم بسیار زیبا بود و پُر مغز نویسا باشید و سبز
        خندانک خندانک خندانک
        علی غلامی
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۵۸
        سلام بر استاد
        و خدایی که همین نزدیکی هاست..... خندانک خندانک خندانک
        مجنون ملایری
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۰۷:۵۶
        جناب‌مسیحا بسیار عالی موفق باشی
        وحیده پوربافرانی
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۴۱
        چه حماقت احمقانه ايست كه خيال كني در خيال كسي خاطره خواهي شد ...
        درودها...
        دلنشین بود
        خندانک خندانک خندانک
        پرستو پورقربان (آنه)
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۵۷
        روزهایم
        بر ریل تاریخ،
        سوت میکشند ....
        مرا نگه دار
        دارم
        بی تو
        میگذرم ....




        نمیدانم
        باورهای من
        خام بود
        یا دروغ های تو
        راست ....



        مسیحا،ابر و آتش در کمین اند،کافی است لبخند عشقی رو کنی ...
        ما دلسوختگان این ره ایم ....
        چی بگم خندانک
        سما همدانی
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۰۲
        چه حماقت احمقانه ايست كه خيال كني در خيال كسي خاطره خواهي شد ... خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        زیبا بود خندانک
        فرهاد مهرابی
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۳۸
        خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک

        سلام مسیحا استاد بزرگوار
        درود بر شما
        شعربسیار زیبا و دلنشینی سرودید
        لذت بردم فراوان

        خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک
        حسام الدین مهرابی
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۱۱:۴۷
        درود استاد زبردست
        احسنت
        سعید چرخچی
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۲۳
        راستي مرا نيازي به سجده ابليس نيست


        من عمريست در محراب نفسهاي تو در سجده ام

        بسیار زیبا
        در پناه شاعرانگی ها خندانک
        کریم لقمانی سروستانی
        پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۵۳
        سلام جناب مسیحاگرانقدر
        دیرآمدم پوزش ، گم کرده راهم با جاده ی سنگلاخی
        اما خوشحالم رسیدم تا ازاندیشه های نابتان بهره مندگردم
        سروده ای هنرمندانه .قابل تامل باتصویر سازی ارزشمندوبسیار زیبا
        لذت بردم
        شادزی خندانک
        امید مرادی
        جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۰۰:۰۹
        آه مسیحا ان دم که دیر میشود تنم دلگیر میشود...سپید ترین شعر بودی میدانستی در سیاه ترین خط خطی زمان بر کاغذ بی نوا غلط میخوردی و جوهر بینواتر را به خوردش میدادی میدانستی واژه هایت بی حرف شعر میگویند بی واژه حرف میزنند...!؟! میشود من وارث شعرهایت شوم خندانک خندانک
        رضا عزیزی (رهگذر)
        جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۴۸
        درود بر شما
        از خواندن شعرتان خرسند شدم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        اعظم قانع
        جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۴۸
        سلام استاد سخن برادرم مسیحا
        سپید هایت همیشه حرفهای زیادی را توی دل خود مچاله کرده
        تا که میخوانی تازه واژه ها یکی یکی توی سرت باز میشوند

        چه حماقت احمقانه ايست كه خيال كني در خيال كسي خاطره خواهي شد ...




        هنوز ميترسم از روزي كه تنها خاطره مان از هم تنها يك جمله باشد ...يادش بخير

        در دلم یاد کسانی هر صبح طلوع میکند
        که فکر فراموش کردنشان واینکه فراموششان شوم دیوانه ام میکند
        .
        سیده نسترن طالب زاده
        جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۲۰:۱۰
        درودتان استاد مهرگستر و بزرگوار
        تقدیم احترام برازنده
        بسیار عالی،می آموزم
        روزگاران آبی و آرام
        با مهر خندانک
        عباس یزدی (طوفان)
        شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۲۲
        سلام خندانک خندانک خندانک خندانک
        استوار و برقرار مانید خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۱۰
        سلام مجدد مسیحای عزیز
        شعری که گذاشتید بسیار زیبا بود و قبلا بهت گفتم
        ولی الان برای این امدم که بگم
        این جوابهایی که مینویسی هم به زیبایی شعر هایت است
        و میتوان جمعشان کرد و شعری از انها درست کرد
        واقعا ممنون
        تمام را خواندم و افرین گفتم خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد رحیم کاظمی
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۳۴
        سلام و درودها برشما استاد
        خیلی عالی بود ایوالله
        دستتان درد نکنه شاعر عزیز و بزرگوار
        خندانک خندانک خندانک
        جواد صارمی
        دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۲۳:۲۸
        خندانک
        یونسی یونس
        چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۴ ۲۲:۱۴
        عرض ادب و ارادت
        بسیار زیباست و دلنشین
        لذت بردم ............
        واله مختاری
        يکشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۸ ۱۷:۳۴
        هنوز میترسم از روزی که تنها خاطره مان از هم یک جمله باشد...یادش بخیر
        👏👏👏👏عاالی بود،قلمتون سبز🌷🌷
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4