قربانی کردن گاو ( اول)
آمد از حق سوي موسي اين پيام
گو كه قرباني كنند گاوي تمام
گفت موسي قوم خود را اين چنين
گاو را قربان كنید از بهر دين
قوم موسي در جواب اين پيام
گفت دستور خدا گردیده خام
گاو، در نزد خدايان جاي داشت
كي توان قتلي چنين، بر پاي داشت
قتل آن، قحطي بيارد اين زمان
صد سئوال آورده با حيلت ميان
نّيت دل با زبان چون نيست يك
صد بهانه در زبان آيد نه يك
با زبان، توحيد مي گويد كلام
در دلش گاوی پرستد او مدام
پس بهانه مي كند در كار او
نان همی خوردش وی از انبار او
گفت قومش پس بگو بر ما كليم
نر بوَد يا جنس دیگر اي حكيم
بعد از آن پرسيده شد از وزن آن
گفت ني لاغر بود، ني چاق، آن
در سئوالي پرس وجو ازرنگ شد
قوم ایشان زین همه در ننگ شد
هر چه پرسيدند آمد يك جواب
حلقه تنگا تنگ شد در اين ثواب
چون كه حلقه تنگ گردد در كلام
كار آن هر گز نمي گردد تمام
گر تو را دستور او آمد ميان
بي تعلل كن اجابت در زمان
گر بجويي نقص ها را در نهان
صد دو جندان رنج مي آيد از آن
عاقبت راه فرار قوم بست
گفت مردم را چنين بايد كه هست