سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        سراپرده ی رویا

        شعری از

        رضا حیدری نیا

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰ ۱۲:۳۴ شماره ثبت ۴۳۵۲
          بازدید : ۹۷۱   |    نظرات : ۲۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رضا حیدری نیا
        آخرین اشعار ناب رضا حیدری نیا

        دوش ما را به سراپرده رویا بردند
        سینه را باز نمودند و دل از جا بردند
         
        ز غم هجر تو چون سینه ما چاک زدند
        هر چه در این دل ما بود به یغما بردند
         
        وآنزمان صورت عشق تو به دل نقش زدند
        وز همین ره دل درمانده به سودا بردند
         
        تا که نالیدم از این غارت و فریاد زدم
        جمله دلبرکان روی به حاشا بردند
         
        هر کسی را به طریقی بربودند دلش
        دل ما از ره آن دیده شهلا بردند
         
        عجب از عافیت شهرم و از محتسبش
        که زما هر چه ربودند هویدا بردند
         
        رسم تاراج دل آیین مهان است اگر
        پس چرا اینهمه را از من ِ تنها بردند؟
         
        گر نباید که به کامی برسم زین همه حسن
        دل وامانده چرا بهر تماشا بردند؟
         
        نکته ای هست در این باره که رندان دانند
        حکمتی هست در این قافله کز ما بردند
         
        یارب این حال مرا خلق جنونش خواندند
        این چه ظنیست که بر عاشق شیدا بردند؟
         
        راحت دل بنهادند و پی سود شدند
        وین چه سودیست که این قوم ز دنیا بردند؟
         
        عیب تحریر مدارید که رندان جهان
        مانده اند از عمل و روی به انشا بردند
         
        گو به زاهد که از این بیش تقلا نکند
        که به یک سجده دل پاک به بالا بردند
         
        دوش می گفت به ما رحمت فیض ازلی
        مژده بادا که دلت بهر مداوا بردند

        گو رضا را که تعجب مکن ار باز تو را
        همچو یک قطره ی جامانده به دریا بردند


        سروده شده در زمستان ۱۳۷۷

         
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۱ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4