يکشنبه ۲ دی
یک نفر مثل خودم شعری از عباس بر آبادی
از دفتر رویش نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۰ ۰۴:۳۴ شماره ثبت ۴۲۶۲
بازدید : ۷۲۳ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب عباس بر آبادی
|
در یک سرد بی تاب زمستان یک نفر مثل خودم بست دری را که به انگار دلم باز میشد به سرانجامی نیک
به حیاتی خلوت که در آن
در ساده ترین ثانیها در ترک خیس نگاه پی یک خواهش تند بعد یک لحظه سکوت حرف اغاز می شد و در ان گنگ خاموش یک جمله تکراری تکرار می شد باز تکرار می شد باز تکرار می شد
یک نفر مثل خودم بست دری را که در ان فصل درو دیر می شد در خواهش یک سهره قناری ساکن ان گندم زار
و شعاع برش یک داس تبصره می خورد به درخواست یک کرم شب تاب
رویش هرز علف جایز بود و مترسک سهم کلاغها را به عدالت تقسیم می کرد
یک نفر مثل خودم بست دری را رو به یک باغ که در آن
اذن درخت لازم بود در چیدن آخرین میوه سال
و کال ها همیشه صاحب یک رایی به آمدن پاییز به برپایی یک جشن بلوغ
یک نفر مثل خودم بست دری را
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.