جمعه ۲ آذر
باور شعری از عباس بر آبادی
از دفتر رویش نوع شعر
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۰ ۰۸:۵۶ شماره ثبت ۴۲۰۴
بازدید : ۱۰۷۱ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب عباس بر آبادی
|
با خود گفتم بعد از این همه دلتنگی میشود ماند میشود حجم داد فکری را که در ان تکرار آخرین مرحله زایش ان پاک بلند است
می شود شست ژرفایی مبهم را با لبخند میشود صبح زود بیدار شد به یک گنگ خیال آلود گفت سلام بعد شنید که جوابی دور غلغلک می دهد خاطره را
می شود هر کجا سایه ای هست چند درخت ، رختهای کودکی را آویزان کرد بازی کرد
می شود بعد یک لحظه تماشا به عقب دلتنگ شد به ان راز عجیب که در باور یک لحظه نگاه می روید
می شود رفت سر یک کوه در یک صحن مقدس زیر یک تاک نشست یک عمر قرآن خواند شعر از بر کرد
می شود شاید رفت به گورستان پای یک قبر که گم در یک قرن سکوت است انگار نوشت دلتنگم
میشود گفت در سادگی یک لبخند عشق تلاقی دارد با عبور از منطق سرد پدر
می شود باور کرد بی فلسفه گفت مادر عاقبت مرگ را می داند هر روز صبح دل تنگ اذان است دل تنگ نماز رو به ترک دائم یک معصیت تکراری
می شود اما آیا باور کرد باور داشت
می نشینم بی لبخند ضربدری محو روی دستم می خندد با خود گفتم تولدت نزدیک است کار تو نیست که در این همه باور ، فریاد شوی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.