سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 26 آبان 1403
    15 جمادى الأولى 1446
      Saturday 16 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۲۶ آبان

        مشقی بودم در هر گلوله یاد...

        شعری از

        علی حاتمیان

        از دفتر کلمات سیاه من نوع شعر افراغ اندیشه

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ ۱۰:۰۰ شماره ثبت ۴۱۹۷۳
          بازدید : ۷۹۰   |    نظرات : ۳۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        از سرخی گونه هات در چله زمستان

        تا بی قراری هر شبم برای برگشتن

        همه میسوزند یا که سوزاندمش

        با کشیدن ماشه ای که باید میچکاندمش

        .

        .

        .

        دارد به خون خود غرق میشوم در عمق تنهایی؛

        در دامم و غم دارم و اما تو آزادی...

        آزادی که با من گم شوی در عمق شب زیستن؛

        یا با یکی دیگر بخوابی در تختی رویایی...

        گاهی کنار شوهرت یادی بکن از من؛

        از روزگاری که مرا کم کرده است از من...

        دارد تکانش میدهم این غول آدمخوار؛

        دارم صدایی میدهد این اسلحه هر دم...

        تنهایم و تنهاییم هر روز با "من" بود؛

        از روزگار من کمی "دوست دارم" کم بود...

        بگذار تا رها شوم از دام تنهایی؛

        تنهای تنهایم و تنها "تو" میدانی...

        با هر نفس شلیک بود همنفسم هر دم؛

        دارم به خون خود غرق میشود این آدمک باز هم...

        میترسیدم و باز هم شلیک با من بود؛

        از آدمای روزگار همسر من غم بود...

        با آتشی که بس نشد با پرچمی بیرنگ؛

        تا آن نفس یک همنفس "شلیک" با من بود...

        دارم سیاهی میرود چشمانم هر دم؛

        شلیک با شلیک با در خواب فرو رفتن...

        هر چند که مشقی بودم در هر گلوله یاد؛

        اما با هر شلیک می بردم مهر تو را از یاد...

        آخر خلاصه میشدم با خواب بی همخواب؛

        دنیا هنوز میگذرد و من همچنان تنهام...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5