دوشنبه ۳ دی
غم ِ بی دانگی شعری از رضا حیدری نیا
از دفتر شعرناب نوع شعر
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۰ ۰۷:۲۹ شماره ثبت ۴۱۶۷
بازدید : ۱۰۷۵ | نظرات : ۲۴
|
آخرین اشعار ناب رضا حیدری نیا
|
گفتا که بتی نیست به جانانگی ما گفتم که دلی نیست به دلدادگی ما
گفتا که به نزدیک من عاقل نشود هیچ گفتم دگری نیست به دیوانگی ما
گفتا نشوی محرم این حسن دل انگیز گفتم که خوشا اینهمه بیگانگی ما
گفتا که مجو دانه که مانی تو به بندش گفتم که به است از غم ِ بی دانگی ما
گفتا نبود چاره چو در بند بیوفتی گفتم نه کسی بوده به بیچارگی ما
گفتا که بسوزی تو از این شعله ز نزدیک گفتم که کسی نیست به پروانگی ما
گفتا که نه مردی به ره عشق . رها کن گفتم که نیابی تو به مردانگی ما
گفتا که به قصدی شده ای در پی سودی گفتم که نگه کن تو به مستانگی ما
گفتم که کنون آمده ام باقی ره چیست؟ گفتا نکنی فهم تو فرزانگی ما
گفتا که رضا باش و دگر قال مکن هیچ گفتم که نبودست به پرچانگی ما
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.