شنبه ۳ آذر
آتش جان شعری از رضا حیدری نیا
از دفتر شعرناب نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۰ ۰۹:۳۹ شماره ثبت ۴۱۱۳
بازدید : ۱۰۰۵ | نظرات : ۲۰
|
آخرین اشعار ناب رضا حیدری نیا
|
این سرخی رخسار من از آتش جان است بین تیر به دل رفته ز صورت چه عیان است یک چشم نشان دادی و بردی دلم از دست ما را نه دگر طاقت ابروی کمان است این کار که ما را نپسندیدی و رفتی گویند به صد شیوه ز کردار مهان است در قصه عشاق بدین شیوه به نقل است کین درد چنان گله و عاشق چو شبان است عاشق کشی از لطف به مژگان زده تیرم کو هرچه فرستد به دل آرامش جان است وز آن مژه ی چشم تو چون تیر رها شد کم لطف بود هر که دگر سوی دوان است حیرت مکنید ار پی آن تیر روانم صیاد مرا قصد ، رها کردن جان است بر من مبر این ظن که صبوری به سر آمد صد صبر دگر در قفس سینه نهان است
ای هم نفسان شاه کسان خواست رضا را از شوق کنون اشکم از این گونه روان است
چون خواست مرا دولت آن حسن دل انگیز بس می کنم این شعر که هنگام اذان است
سروده شده در پاییز ۱۳۷۸
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.