شرمتان باد ای سرانِ حقه باز ِ نابکار
نکبتان ، بوزینه های بدتبار
نطفه ی وحشیگری در ایلتان
انزجار ِ مردمان تحویلتان
خانه ی امن خدا را خون گرفت
ننگتان پاگون گرفت
حاجیان را در منا قربانی ی دجالی خود کرده اید
سنگ شیطان خورده اید
عزمتان خوش رقصی ی جلاد های روسیاه
گم شده در کاختان ترس گناه
منتظر باشید دست انتقام
آتشی روشن کند مختار فام
یادتان رفته که روزی هم امام حاجیان
در گریز از نقشه ی اجدادتان
از همین صحرای نیرنگ شما
تا به قربانگاه دیگر ، کربلا
هجرتی تاریخ ساز آغاز کرد
مشت ِ پنهان شراب آلوده ی سگ باز را او باز کرد
شد شهید اما یزید ِ خود ستائی خوار شد
نقطه ی پایان آن جرثومه ی دربار شد
قصه ی پاکی و ناپاکی گذشت
حرمت و بی حرمتی وارونه گشت وُ گشت وُ گشت
نوبت ِ حاجی کشی امروز ناز ِ شستتان
لذت ِ دنیای رنگی چند گاهی در مذاق پستتان
سفره ی بد نامی وُ ننگ شما گسترده است
جرثقیل ِ قدرت ِ تزویرتان تا خورده است
تا بشوراند خیال خفته را
پس بگیرد کوچه های مکه را
محمد محسن خادم پور - 1394