واقعا چرا اینطوریه رسم دنیا؟؟؟؟
اگه کوله باری از غم . محنت تمومه عالم
عشق مجنون . شور فرهاد.توی این دلم بزارن
اگه که روزای عمرم. بشه چون شب و سیاهی
ببره جوونیمو عمر . برم به سمت تباهی
به جون دوتامون عشقم. به همون پنجره فولاد
بدجور به دلم نشستی . نمیره خاطرت از یاد
می دونی که حرفام حرفه. قوله مردونه که میدم
جون که هیچ زندگی من . سرمم که باشه میدم
بشی رسوا تویه مردم . شهره شهر مثه مجنون
تیشه برداری چو فرهاد بزنی بر دل پرخون
صحرا هم توون نداره . رازتو نگه بداره
بیستون که سهله البرز. تاب غمهاتو نداره
ببینی جلوی چشمات.داره پرپر میشه یارت
یه چشش اشک یه چشش خون.بمونی با دل زارت
بدنش به یکی دیگه . یکی که صاحب شهره
کفر نمیگم ولی انگار . خداهم با ماها قهره
تو میمونی وغرورت که اونم له شده دیگه
میگن این آخره عشقه تویی و دلی شکسته
دلی که یه بار شکست دیگه واست دل نمیشه
وقتی یه بار دلت میره دوباره عاشق نمیشه
چرا رسمش اینجوره. عاشقا تنها می مونن؟
با اینکه جدا میشن بازم برا اون می خونن ؟
جون و میزارن وسط - دله شکسته می برن
واسه چندسال عاشقن- برایه عمرغم می خرن