به نام خدا وند بخشنده مهربان
شاید ....
شاید هر روز دلم میخواهد کم رنگ تر شوم
دچار دوگانگی ...
وقتی روح
فرسود
افسرد
ترک کرد
جسم دارد، چه سود ؟
دارد سود؟
جز یک ربات دست ساز !
که حتی ندارد احساس ...
گاهی میخواهم انقدر کم شوم و بی رنگ
قواره ام نگنجد در زمین
جز اسمان
تمام روحم ذرات شود ازجنس ایمان
چرا کوچک شده روح !
به اندازه عکس سه در چهار
در البومی قدیمی
خاک خورده
و
کفر نیست درد و دلیست
جدی نگیر !
و جدی بگیر
که تکه تکه شده !
وصله دوز شده است روح
به اندازه تمام ارزوهایی که تکه تکه شد
چه زیبا چهل تکه ای شد!
ولی این بار ....
یعنی این چهل تکه در قالب یک فرش نفیس ...
می شود ؟ بشود این روزها ارزویی ...
نه ..نه...
ارزو نه ..
خواسته ای شود
که صبح طلوع
دیده شود که رخصت حاجت داده شده
به این خسته ...
که باز نشسته با دستانی که طاقت ندارند ، در غروب
حتما میشود...
( بداهه )
خود نوشت !
بازهم خط خوردگی های من شعر شد ! البته تغییر که نه ولی تبدیل به چیز دیگری شد تمام اون چیزی که خواستم و اماده کرده بودم برای فرستادن کلا یه چیز دیگه شد !
د ل نوشت !
باز در لحظه اخر به خدا رسید یا خدا به من رسید......
30مرداد94
منتطر نقدهای ارزنده هستم