يکشنبه ۴ آذر
|
دفاتر شعر احمدی زاده(ملحق)
آخرین اشعار ناب احمدی زاده(ملحق)
|
می خواهم
کمی عادت کنم
از سر کوچه تا آخر کوچه
فریاد سر کنم
در های
بسته شهر را
رو به شادی
وا کنم
آن قصه گوی شهر را
از افسانه ها جدا ،
کمی با او نجوا کنم
زخم های پینه های بسته را
با روغن زیتون پانسمان کنم
چراغی به تیر و کمان بچه ائی شکست!؟
ده ها فانوس
به جایش روشن کنم
عطر اقاقی می پیچد
از خانه پدر بزرگ
منشور سازمان ملل را
به نام او کنم
ایستاده ام اکنون
در فکر اینم چگونه تو را خبر کنم
کلاغ از مرز بی شرمی گذشت!؟
برایش کلاس ادب جور کنم
قناری را
مفصل کلاس
عاقل نشد
سیمرغ را خبر کنم
انگار همین دیروز بود
مادر بزرگ آش نذری داشت
می خواهم هر روز اهل محل را
بر سر سفره اش دعوت کنم
قلب های حک شده
بر در و دیوار شهر را
به هم نزدیک کنم
می دانم
زیاده گوئی کرده ام
اما خوشحالم
که حرف دل مردم
را می زنم
برادرم جامه ای
سفید زیبایت را بپوش
خواهرم را برای دیدن ماه
بالای مناره مسجد می برم
الله اکبر را
در گوش فرزندانم
مهربانی را
تاج سر آنها می کنم
اکنون کمی خسته ام
استراحتی
با ساقی می کنم
لبان خشکیده ام را
با می معرفت
تر می کنم
وصیتی با شما اینچنین
مهربانی را شرط احسان می کنم
اکنون وقت الوداع است
شما را تا دیدار دیگر..
خداوندا اجازه !؟
به نوشیدن جامی
از حوض کوثر
دعوت می کنم.
16-6-2010 لندن- انگلستان
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.