دوشنبه ۳ دی
خورشید شعری از جعفر جمشیدیان تهرانی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴ ۲۳:۵۴ شماره ثبت ۳۹۳۶۷
بازدید : ۳۹۷ | نظرات : ۵۹
|
دفاتر شعر جعفر جمشیدیان تهرانی
آخرین اشعار ناب جعفر جمشیدیان تهرانی
|
خواب دیدم که به خواب افتاد روزی خورشید
در عوض نور تو آنروز جهانی بخشید
گفتمت جان بدهم در ره عشق تو صنم
شاید این گفته ترا سوی من امروز کشید
دیدم آنروز که چون غنچه لب بگشودی
همزبان غنچه آن بوته ی گل هم خندید
ماه از غره بیافتاد به بدر کامل
تا که این همدلی را بین من و تو فهمید
من که یک عمر گنه کردم در میکده ها
طعم مستی فقط از آن لب لعل تو چشید
آرزو کرد که خوشبخت بگردیم بهم
هر که در شهر همیشه من و تو با هم دید
نام این گل که در این باغچه روید عشق است
پای آن بوته ی گل اشک من افتاد و، چکید
داد فرهاد به من تیشه کَنَم نقش ترا
هم که مجنون تف آن عشقِ مرا باز دمید
قصه لیلی و مجنون همه بگذاشته اند
هر کسی از دگری حال من و تو پرسید
توی این دوره پر خدعه و نیریگ و ریا
؛ هیچکس مثل من و تو به تفاهم نرسید ؛
مصرع آخر از محمد علی بهمنی شاعر معاصر است
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.