تقدیم به دوستان ایمانی و رمضانی به مناسبت شهادت امام علی (ع)
به علت طولانی بودن این مثنوی را در دوقسمت ارائه می دهم
ناطق قرآن مطلق
نغمه های سینه بوی خون گرفت
کینه ی دیرینه بوی خون گرفت
تیغ ، نامردانه جولان می کند
مرد را نا مرد ویران می کند
تیغِ ناحق مرکز حق را شکافت
ناطقِ قرآنِ مطلق راشکافت
ازشکاف آسمان خون میچکد
از دل صاحب زمان خون میچکد
دست ناپاکی،سرِ پاکی برید
مستِ انگوری سرِتاکی برید
شهر جای مردم بد مست شد
کوچه ی حق محوران بن بست
از کران تا بیکران توفان و شب
بار دیگر روز شد پنهان و شب
ختمِ رحم و رأفت و محبوبی است
خط پایانِ تمام خوبی است+
کوچه ی بازار تهمت بسته شد
واقعیت ها به هم پیوسته شد +
آسمان را زیرِ پا لِه می کنند
ماه را پوشیده با مه می کنند
زشت و زیبائی برابر میشوند
شیر وخون درهم شناور میشوند
شهر دل را کوچه ی شب کرده اند
تکیه برسایه مرتب کرده اند
آب هم باداغ هم راهی نداشت
برگ هم با باغ همراهی نداشت
عشق راباچشم آهو میکشند
روی چشم کور ابرو میکشند
یار را با طره ی مو میخرند
روح را با ظا هر رو میخرند
آدمیت واژه ای معکوس شد
ننگ، مُهر دفتر ناموس شد
عقل ها را با ترا زو می کشند
آ دمیت را به با زو می کشند
عقل و منطق را به زور آورده اند
نور را با جبرِ کور آورده اند +
عقده ها باهم تبانی می کنند
آسمان را بایگانی می کنند+
در لجاجت زندگانی کرده اند
پیر علم اند و ندانی کر ده اند+
ازتکبر بندگی گم می شود
در تنفر زندگی گم می شود
از همین کج رفتگی ها سوختیم
از گروه سادگیها سوختیم
آب کی میشوید این ناپاک را
رحم کی میسازد این صفاک را
ایلِ انسانی به شام غم رسید
نفسِ قابیلِ بنی آدم رسید
نیمه ی شیطانیِ نی، ساز شد
شاهِ دل زندانیِ سرباز شد
زخمِ چرکین زمین سَر باز کرد
پشه شد سیمرغِ شب،پرواز کرد
سایه از خورشید والا تر نشست
شرک از تو حید بالا تر نشست
سفره ی کف روی دریا باز شد
خطبه ها ی دف طنین انداز شد