يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر آرش غفاری درویش(منتظر)
آخرین اشعار ناب آرش غفاری درویش(منتظر)
|
- عجایب
- مست باید بود و مست باید خورد و کرد
- من عمل را گویم تو در فکری بهتری
- این معما در سرم دائم به آن خیره شوم
- من معما گویم و تو این معما از بری
- از علق گویم آمد این عطش بر زلف یار
- من وصال را گویم و تو از ازل پویاتری
- دفتری پر خاطره یاران همه نالان وعیب
- من فراغ را گویم تو از کرم جویاتری
- هرچه آمد بر سرم آغشته ی خونم نمود
- من مصیبت گویم تو از حضورش سرتری
- غافلیم (عارفان) بر شیش وهشت گفتن سخن
- من معانی گویم تو از مثالش خوشتری
- سکه،سکه ،نرم ،نرمک میجوم چون نان گرم
- من (از) زخم هایم گویم تو از نانِ بربری
- حافظ و سعدی کلاس معرفت دارند هنوز
- من شرافت گویم و تو از شعوری برتری
- این طلوع و حاصل دنیا به جز رندی نبود
- من طلوع را گویم و تو از غروب زیباتری
- آنچنان این شعر با قافیه کردم خراب
- من غزل را گویم و تو کوله باری پرتری
- راستی ای بی هنرکمتربگو،سرتری و برتری
- من (الف) را گویم و تو ،از زیر و بم آگاه تری
پی نوشت1:
""عارفان از الف آموختن این مصیبت نامه را""
دیری است که کعبه را گم کردیده ایم و در خانه ی بت پرستان سرگشته به دنبال آن سرتاپای بیابان نشینان را آویزی ز طلا آوختیم""ستایش بر زبان باشد مگر کعبه به جز سنگ است""
پی نوشت2:
عشق دو معنی بیش و کم دارد: گر بر وصال آمد سخن جز درد رنج آهی نبود گر ز فراغ گویم سخن بر اشک و غم راهی نبود ...آگاه براین باید بود :گر خورشید با آن عظمتش روزی زمین را نزدیک بیند آفاق ز آتش قهر خواهد سوخت...
""از عشق دورادور معامله کنید""
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.