جمعه ۲ آذر
عروج واژه شعری از عباس بر آبادی
از دفتر رویش نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۸ تير ۱۳۹۰ ۰۳:۱۱ شماره ثبت ۳۶۸۷
بازدید : ۷۲۴ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب عباس بر آبادی
|
باغبان واژه هایم این روزها به مرز رویش واژه ها آنقدر نزدیک که صدای ترک خوردن پوستشان را می شنوم از اعماق اندیشها
در این لخت اندیشه پاک واژه ها انقدر شفاف اند که آوندهای حیاتیشان را می بینم در باغچه کوچک دستانم
در هر شور رویش واژه ای نو ذهن یخ زاده ام ترک برمی دارد
چشمانم شوق لبخند دارد
حال که هستی بیا، بین واژه ها ی باران خورده احساسم را زیر آفتاب تابستانه دلواپسی هایم پهن کرده ام تا خشک شوند
در این خلوت باغچه هر روز صبح از صدای شکستن قلب شبنمی پس از تبسم معصومانه به آفتاب از خواب می پرم
باز به خوابی سبک می روم در پی ناآگاهی کودکانه وقتی واژه های جوانه زده در چشمانم را تنهاییم آبیاری می کنم
در تعجبم از این همه احترام گل به آب سکوت ممتد قدیمیترین واژه این باغچه که بوی خوبی دارد مثل روز اول تازه است
در باغچه همسایه چند واژه در انتهایی رویا در وسوسه بوسه باد روی گونه هایشان به غفلت خم شده اند خم شده اند
باید بین چند واژه ترد داربست ببندم نشکنند در این بی حوصلگی بادها
شفافیت ابرها بوی برف در گلخانه و رویش چند واژه غریب روی پوستم نگرانم کرده است
خبرت بدهم ان واژه هایی سبک نوبرانه ، که آب و رنگش را دوست داشتی در گیرودار شکفتن در گرگ و میش احساس تا خود خدا بالا رفتند و من عروجشان را از پنجره دیدم باید باشی تا باور کنی
راستی اگر از سردی خاک دلت گرفت و به باور رویش رسیدی من در باغچه دست تنهایم کلید هم هنوز همان جاست که میدانی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.