دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر جعفر جمشیدیان تهرانی
آخرین اشعار ناب جعفر جمشیدیان تهرانی
|
بازدید سرکار خانم عجم از خانه سالمندان و شکوه دو بانوی سالمند از بیوفائی اولاد دل من را به درد آورد . شعری در مورد پیری داشتم که خواستم آنرا در سایت قرار دهم اما همه ان قبول نشد نمیدانم محدودیت برای اشعار طولانی است یا علت دیگری است . لذا شعر را در دو بخش میفرستم . امید است باعث ملالت نشود
قسمت اول
دیگر گذشت عمر و بشد پیریم به سر
یاری عزیز بود ولی تند رهگذر
در آینه چو مینگرم روزها به خویش
کمتر به چهره نقش جوانی مرا اثر
وه با چه سرعتی شده موی سیه سپید
همچون سپیده ای که فزون گشته در سحر
چشمان فرو شده در تیره چاه ژرف
ابرو فتاده بر سر آن چون نظارگر
دندان ردیف رفته زکف یک دو گر به جا
این آخرین نشانه چه سودی مرا به بر
ترسم که بیش گر نگرم خویشتن عمیق
از ترس قلب خسته بیافتد به درد سر
آیا منم که چنین گرده روزگار
بی آنکه پیش سازدم آگاه و با خبر
وحشت بگیردم که منم این در آینه
از ترس زهره نیست که خود دیده بیشتر
از خود کنم فرار و شوم دور از آینه
در گوشه ای لمیده چو مجنون پریش تر
چشمم به گوشه ای شده ثابت چو مرده ها
یاد گذشته ها همه از پشت یکدگر
یاد آنزمان که بود مرا یار بی شمار
یاد آنزمان که هر شب و روزم یکی به بر
یاد آنزمان نیاز پدر تا که گیرم او
حال این زمان نیاز که گیرد مرا پسر
دیروزم ار که چشم به در انتظار یار
امروزم انتظار که کوبد اجل به در
از هر طرف گرفته مرا مشکلی بزرگ
من عاجزم ز حلّ و چه خاکی کنم به سر
یا د آنزمان که مادر از آن سکوت من
میداد قول مرا رفتن ددر
ادامه دارد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.