سه شنبه ۱۸ دی
|
دفاتر شعر رودونا کیارنگ (فاطمه توکلی)
آخرین اشعار ناب رودونا کیارنگ (فاطمه توکلی)
|
« پهلوان پنبه »
سرم
به زیرِ برف
کِه سنگین می بارد
تا کبکِ دهانِ تو را نبینم هرگز
من کلافه ام
بویِ عنکبوت می دهد
شکلِ کلامِ تو در سرم
پشتِ پرده هایِ آهنین
قلاب بافته هایِ شل
برایِ سرم کلاه نشد
که برایِ دل، دامی !
کلافِ تفاهمی گم
بی سرنخ رشته شد
بافته هایش را
که بی شعلگیِ پودهایِ پنبه
ریشه در پهلوانانش دارد !
و به تاریخِ پرولتاریا
رخنه کرده در هر سری
رشته های دروغینِ قدرت
و شقاوت ...
شلاقی
بر شانه ی عدالت کاشته است
در اندیشه ام گرم نیست
شالِ شیره مالِ هیچ هدفی
که گردنِ دیلاقِ زمستانی را نپوشد
ــــ می لرزم
و شکناله هایِ مشکوکِ تو از سرد بودنِ من
تمام نمی شود هرگز ...
|
|