در بحرِ عجائب همه مبهوت ، کجاییم؟
سرگشته میانِ خود و لاهوت رهاییم
گر سینه ی ما مخزنِ گنجی ست از ایمان
دیگر پیِ قوت و پیِ یاقوت چراییم؟
برتر ز ملائک همه در نزدِ خداییم
وقتی که ز هاروت و ز ماروت سواییم
وقتی که فرا برده شود پرچمِ توحید...
از سیطره ی قدرتِ طاغوت جداییم
دژخیم، اگر سر بدها بانگِ ستم را...
مُهری به دهانش زده، مسکوت نماییم
از نورِ حقیقت همه بینیم که باطل ...
جان می دهد و در پسِ تابوت نیاییم
در چشمه ی نورِ ازلی چشم بشوییم
بینیم که از عالمِ ناسوت فراییم
پ.ن
وقتی که برخی فرشتگان به برتری مقام انسان نزد خداوند حسد ورزیدند، خداوند سه تن از فرشتگان را قوّه شهوت بخشیده، به زمین فرستاد و به آنان فرمود شرک به خدا، قتلِ نفس، زنا و باده نوشی نکنید.یکی از آنان عاقبت اندیشی کرده، از ادامه راه باز ایستاد.اما دو تن دیگر (هاروت و ماروت) به زمین آمده، پس از مدتی دلباخته دختری به نام زهره(ناهید) می شوند و برای وصال او مرتکب هر چهار گناه گردیدند.