فرقها دارد فراوان نق زدن با انتقاد
همچنانكه بينِ فرياد و عزيزان بين داد
من نميگويم بشوئ اين چشمها را بي دليل
گرم كن اين سينه را خالي نما از انجماد
پيشكش كن پادشاهي را چو هستي با خدا
جز خدا هرگز مكن بر هيچ قولي استناد
هر كسي نق زد شود خونش كثيف از من شنو
عمر خود را اي عزيزان ميدهد آسان به باد
بر عليه شعر درد و بر عليه ناله ها
كرده ام اكنون قيام و داده ام حكم جهاد
هر كسي شد همسفر با من بگيرد دست من
ميشود ممكن اگر در بين ما شد اتحاد
ديگر عمر ناله و زاري و ني سرامده است
چون شديدا معتقد هستم و دارم اعتقاد
هركسي جز ما عزيزان ميشناسد درد را
دارد اين موجود زنده در مسيرش امتداد
سلسله اعصاب ما اين حكم را صادر نمود
غير از اين باشد ، شود مصداق كفر و ارتداد!
در خراب آباد دنيا ادم بي غم كجاست
هر كسي را ديده اي او را خدا يك غصه داد
درد را ياداوري كردن براي دردمند
ميكند او را فقط درگير دردً اعتياد!
من نخواهم داد تشخيص الف حتا ز با
از كلاس عشق چون آموختم اري سواد
با محبت ميشود شيرين عزيزان زندگي
هيچكس خيري نميبيند اگر دارد عناد
در همين دنيا اگر انصاف باشد كار تو
هيچ ترسي نيست ديگر از قيام و از معاد
من خدا را دوست ميدارم ندارم ترس از او
چون به كار و بار او دارم عزيزان اعتماد
هر كسي عنوان شعرش درد بود آن را نخوان
بلكه باشد پي نوشتش بهر دردش يك پماد!
استخوان دست و پايم درد دارد درد درد
شاعري كو ؟! اورد از بهر اين دردم ضماد
محمدرضالطفي