<p style="\"text-align:" center;\"="">مسير بهشت
گفت، هر كس راه جنت را گزيد
از ره دوزخ بر آن خواهد رسيد
راه باريك است و چون شمشير تيز
در گذر آتش برافروزند نيز
گر بلغزد پايت، افتادي درون
هم بسوزي از درون، هم از برون
گاه شايد كس بگيرد پاي تو
تا كه بنمايد در آتش جاي تو
راه بندد گاه شيطان رجيم
با تو مي گويد كه ره كج آمديم
آتش آن ره ، ز اعمال تو شد
حال آنجا جمله از حال تو شد
گفتم او را اي طبيب حال ما
قصه ي ره بد نمود احوال ما
راه جنت شاد و خوش انگاشيم
كي چنين راهي پلشت پنداشتيم
آن چنان فردوس را كردي بيان
راه آن چون بوستان آمد گمان
گفت ما را وعده ها حق آمدي
وعده ي ابليس ناحق آمدي
آنچه از جنت بگفيم ات نشان
از پري رويان، شراب و حوريان
وعده هاي حق بود اندر ميان
ليك ره بايد، كه تا شد در ميان
گر نباشد راه فردوس اينچنين
هر كسي ره مي نمايد اندر اين
جنت از روي تو جنت مي شود
ورنه هر بيغوله يي جنت بود
حور عين و آن شراب و صد پري
در زمين هم مي توان گرد آوري
در زمين هم مي توان رود عسل
يا پري رويان بگيري در بغل
آنچه كم داري تو اينجا اي عزيز
صحبت خوبان و ديدار عزيز
نرم خويان ره برند در جايگاه
ز آتش، اين نرمي بگيرد خوي ما
گر بخواهي نرم گردد آن غذا
روي آتش پخت گردد از قضا
گاه بيني جنگ بين مردمان
آتش آمد بهر پخت اين و آن
نرم گرداند چنين آتش جهان
روي خوش در خام نابيني نشان
ليك اگر آتش ز حد شد بيشتر
پس بسوزاند تمام از خشك و تر
زين سبب هيزم تو كم كن در اجاق
تا نسوزند آنچه آمد در اتاق
هيزم دوزخ از اين دنيا رود
شادي فردوس نيز زينجا بود
كي توان هيزم به انبار افكني
جاي آن گل بوته ها را بركني
گر در اين دنيا روا داري ستم
عاقبت بر تو روا گردد ستم