سال ها خدا را عبادت کردم جز بت ندیدم اگر چه مین خنثی می کردم اعتقاد قلبی به خدا داشتم
اما خدا را به عیان در مین نمی دیدم هرجا نگاه کنی خدا هست به عیان
تجربه ای که بهای سختی به آن دادم
در خنثی سازی مین اول به خدا نگاه میکنم
به قلبم زبان الهام مینگرم اگر نگفت مین خنثی بکن از روی مین رد میشم توضیح درست آن کلمات ممکن نیست
خیلی از دوستانم سالیان سال در جبهه بودند به این درک نرسیدند جز لطف و بخشش خداوند هیچ حجابی از انسان بر داشته نمی شود حجابها هم خود ما انسانها ایجاد میکنیم
خلوص ومهر و عاشق خدا بودند باعث میشود زبان الهام زبان خدا بشه
شاد و خندان باشید
......................................................................................................
خدایم بت است و بتم
کی شود بشکنم این بت
در میان دشت مین ها
باز وقت سجده خونم رسید
در میان ناله ها
باز خونها ریخته شد
قلبها دریده
بدنها پاره
گلهاگلگون شد
باز تنها تر از تنها شدم
همدم همراه من
گله های لاله شدندبت شکسته
سو خته پر پر به آسمان شدند
باز بت من شکسته نشد
لرزش دستم
با خنده با رقص بر مینها نشد
باز نور ماه
هم لرز با قلب من و
هم رقصم نشد
........
ناله هایم فریاد الغوث الغوث هر شب و هرشب
صدای شغالان شب میشکند
لرزش جانم به آه و فریاد
لرزش دستم را
با ناله برای کدامین امور ضجه وگریه میشکند
آرام و آرام شده است قلب و دست من
اما بت من نمی شکند
کی شود بتم بشکند
به پروانه در دشت مینها دوان شود
به دنبالش با خنده روان شوم
به پایان میزنم این قصه را
این درد سخت بی طاقت و غصه را
در دشت مینها
دشت شقایق و لاله ها
ناله ها
اشک ها و لبخنده
سکوت رازها
می بندم چشمان خود
میشکنم قلب و دستان خود
میشوم پروانه
پروانه مجنون عاشق دیوانه
میزنم رقص به دنبال پروانه
می زنم رقصی زیبا تر از ماه شبانه
با اشک و ناله ای زیباتر از هر ترانه
با خنده مستانه
بدنم غرقه به خون شد
رقص و سجده من به خون شد
میزنم باز رقص به آخرین نفس
میزند مین فریاد و ناله
میشکند بت من
می زند اشک به عزا ماه جا نانه
بر خاکستر من
میشوم با بادهم آشیانه
میدوم خندان به دنبال پروانه