يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر زینب جعفری(تارا)
آخرین اشعار ناب زینب جعفری(تارا)
|
دروغی مانده در بغض گلویم
نمی دانم بگویم یا نگویم؟
نگاهم می کند بی پرده مادر
به احساسات من شک کرده مادر؟
چرا می ترسم از لبخند نازش؟
ازآن چشم غریب و دلنوازش؟
مگر فهمیده درد تازه ام را؟
بلوغِ فکرِ بی اندازه ام را؟
چرا لبخند مادر اینچنین َست؟
چرا دائم نگاهش بر زمین َست؟
صدایم می کند با مهرَبانی
چرا می ترسم از این همزبانی؟
چرا شعر و غزل آورده پیشم؟
بساط درددل گسترده پیشم؟
سرم را می گُذارد روی پایش
چرا اینگونه می لرزد صدایش؟
دلم طاقت ندارد گریه اش را
نمی خواهم ببارد گریه اش را
فضای دامنش را دوست دارم
"عزیزم" گفتنش را دوست دارم
چه محتاطانه با من حرف دارد
نجیب و صاف و روشن حرف دارد
دلم با بوسه هایش خو گرفته
غمش با خنده از من رو گرفته
اگر من وارث احساس اویم
چرا باید دروغم را بگویم؟
برایش با صداقت می سرایم
تمام قفل دل را می گشایم
چه آغوشی، چه گرمای نجیبی
عجب احساس شیرین و عجیبی
چرا حس می کنم خندید مادر؟
مگر حس مرا فهمید مادر؟!
خدایا لحظه ای از من نگیرش
فدای خنده های بی نظیرش
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.