سلام دوستان عزیز
این
غزل ترکیبی رو تقدیم می کنم به عزیز ترین خواهر دنیا که با ارزش ترین
آموخته های ادبی ام مدیون او هستم معلمی که از کلمه کلمه نوشته هاش درس
گرفته ام و به احترامش همیشه برپا می ایستم خواهر گرانمایه ام سرکار میترا
عرب بزرگوار و در همین صفحه از لطف بیکران سرور ارجمندم جناب حامد زرین
قلمی سپاسگزارم .
از من نخواه بعد تو عادت کنم به شعر
بی تو چگونه عرض ارادت کنم به شعر
من با نگاه پاک شما خو گرفته ام
هرگز نخواه فکر سعادت کنم به شعر
دنیا حسود و شعر حسود و غزل حسود
پس من چگونه فکر حسادت کنم به شعر
طعم نگاه پاک تو از جنس دیگری است
باید شبیه خنده عبادت کنم به شعر
معشوق من تمام خودش را به شعر گفت
حاشا که شک به عمق شهادت کنم به شعر
حالا که می روی شب ما را به هم نریز
گلخنده های بر لب ما را به هم نریز
یا لا اقل برای نگاهی ترانه خیز
لب تر بکن به جرعه ی یک خنده ای عزیز
امشب بدون دیدن ماهم غروب شد
غربت گرفته است نگاهم غروب شد
بی ادعا به حرمت چشم سیـــاهتان
دل مانده پشت روز سیـاهم غروب شد
سنگ مزار عاشق تو نذر سیب نیست
آتش گرفته خرمن کاهم غروب شــد
عمری تمام هستی من انتظار توست
رویای مانده بر سرراهم غروب شد
آهسته تر بیا که دلم مانده پشت در
ایندفعه هم بدون تو،ماهم غروب شد
سرکار عذر مرا بخاطر همه ی بزرگواری هایشان و گذاشتن این پست بدون مجوز ایشان خواهند پذیرفت