جمعه ۲ آذر
کودک باران شعری از محمد ابویی (فراز)
از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۳ ۱۰:۵۶ شماره ثبت ۳۱۴۵۱
بازدید : ۴۷۴ | نظرات : ۷
|
دفاتر شعر محمد ابویی (فراز)
آخرین اشعار ناب محمد ابویی (فراز)
|
باران می بارد
و من آرام
از پس پنجره
به مرگ قطرات می نگرم
و به تنهایی آن برگ زرد
که زیر بار شلاق باران بهم می ریزد
روزهای نیمدار پاییزیست
و باغچه از گل و بوته خالی
و آسمان
سرگرم غروبی غمگین
و تنها منو یک پنجره و
یک عالم نگاه
ناگاه
سایه ی خیسی
زیر باران بپا می خیزد
تب سردی بجانم می ریزد
آن ور پنجره کیست؟
که با چشمان خودم مرا می نگرد
لاشه ی بادی درونش جاریست
نقش دو پنجره
یک کودک خیس
و درهایی بپایش زنجیر
و دستانی پر ز دلتنگی یک مرغ اسیر
چه غریبانه بمن می ماند
ابن تبخیر دیروز منست
که از ابرها می چکد بر دامن خاک
وای ای سایه ی دیروزیم
دستانم یخ زده اند
من دیگر تنها شده ام
و این پنجره
این سقف اتاق
شده آخرین همدم من
کسی اکنون چو من تنها نیست
میان این فوج آدمها
دچار درد مزمن تنهایی شده ام
تو بیا در بر من کودکیم
ابرها هستند
ماه هست
آسمان هم تنها نیست
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.