خسته شدم از این لبای بسته
به کی بگم که بغضِ من شکسته،
از خستگی بندِ دِلُ بریده
لبِ لبِ لبِ لبم نشسته!
*
میخام که سنگم با خدا سوا شه
تو هم بیای ، دلت گواهی باشه
اول بگو؛ به من بگه چیکاره م؟،
بعدش بیاد واسه خودش، خدا شه!
*
یه دنیای پر از دروغ و نفرت
بدتر از اون روزی که میگه!:، "حسرت!"
روزی هزار دفه کلک می خوریم
بنازمش!، به این دیارِ نعمت!
*
یه عمره حس تلخیه تو خون ام
یه دردیه تُو مغر استخونم!:
اول بیار یه دنیا مهربونی،
بعدش بگو: "خدای مهربونم!"
*
آخه ببین چی سرمون اوردن
هویّت بودنمونُ، بردن!
یه گَلَه مون به اسم تو ردیفه
که سَر بُریده، دل بُریده، مُردن!
*
کسی رو آدم نمی دونن، انگار!
مثل سه چار تا نقطه ، فصل ایثار،
شماره ای ، تُو بندِ انتظاریم
توُ چشمِ آدمای روم به دیوار!
*
واسه همین ، هر جا می رم، سکوتم
توی دلم ، همیشه در سقوطم
زندونه !:، تنهایی و بی پناهی!
نه رو زمین، همیشه در هبوطم
*
به حرمت دلیل زنده بودن!،
که خسته ام، از این همه نبودن
فقط تو موندی، که بیام سراغت
از اون همه بهونه ی سرودن
*
ازاین زندون بی تَه ام رها کن
جون خودت!، نامه مو زود امضا کن!
والّا شکایت ندارم، به قابیل!،
منو از این قبیله ها جدا کن!
*
اون یکی بود، یکی نبودُ وِل کُن
قربونی ، راضی پیشِتِه!، بِهِل کن
ما کم اوردیم!، "آه" و "دم" نخواستیم
از اولش که "گِل" بودیم...، تُو گِل کن!
اِنَّما اَشکوبَثّی و حُزنی الی الله
گله و شکایت و اندوهم را با خدا در میان می گذارم