قطار مشهد-تهران
در این روز تار تار
میروم تنها از این شهر پر خاطره
در قطاری که شفق طلایی سالها بر آن نور می اندازد
بر شانه های زشک
میبارند ابرهای تیره رنگ
دانه های عشق را درقلبم کاشته ام و می روم تنها
همکلاسها
ما که همدیگر را دوست داشتیم در این شهر
سینی طلایی خورشید بالای سر
پرندگان بر سپیدارها
دوست داشتیم سایه های یکدیگر
در کناز جاده ها
علفهای طلایی
نسیمها ی گرانیتی
لبخندهای گرانیتی
دوست داشتیم سایه های یکدیگر
آسمانهای آبی
آفتابهای طلایی
با چشمان مهربان
قد مهای گرم
از کنار یکدیگر
دوست داشتیم سایه های یکدیگر
پرندگان صبح، روی سپیدارها
دست بچه های شهر در دست مادرها
زیر درختان تابستان
روی برگهای طلایی پاییز
قلبهایمان میخواند
در نسیم گرانیتی
در شعله های تابستان
زیر غبار برفهای روی سپیدار
قلبهایمان میخواند
بچه های شهر که ما را دوست داشتند
پرندگان شهر که ما را دوست داشتند
ما که سایه های یکدیگر را دوست داشتیم
می روم تنها
دانه های عشق را در قلبم کاشته ام
زیر این آسمان تارتار
ابرهای سیاه شلوغ کرده اند
روی دریاچه تنها
در دشت بیکران
ابرهای سیاه شلوغ کرده اند
در این دشت بیکران اشک می روم تنها
در قطاری که شفق رویایی سالها بر آن نور می اندازد
دانه های عشق را درقلبم کاشته ام
می روم تنها
ما یکدیگر را دوست داشتیم
حسین شفیعی
زشك=zosh كوههاي غرب مشهد كه ذرياچه اي نيز دارد.